در بدیع آوردن سخنی در ضمن مدح یا ذم یا غیر آنکه بر موضوع دیگر دلالت کند و بر شیوایی و لطف سخن بیفزاید مانند این بیت، برای مثال در عهد شاه عادل اگر فتنه نادر است / این چشم مست و فتنۀ خون خوار بنگرید (سعدی۲ - ۴۴۹) که شاعر در ضمن اشاره به دادگری شاه، به وصف معشوق نیز پرداخته است
در بدیع آوردن سخنی در ضمن مدح یا ذم یا غیر آنکه بر موضوع دیگر دلالت کند و بر شیوایی و لطف سخن بیفزاید مانندِ این بیت، برای مِثال در عهد شاه عادل اگر فتنه نادر است / این چشم مست و فتنۀ خون خوار بنگرید (سعدی۲ - ۴۴۹) که شاعر در ضمن اشاره به دادگری شاه، به وصف معشوق نیز پرداخته است
اماج، (شرفنامۀ منیری)، خمیرهای خرد به اندازۀ ماشی یا عدسی که از آن آش اماج کنند، (یادداشت مؤلف)، آرد هاله، (صراح)، سخینه، (صراح)، نوعی از آش آرد باشد و باسقاط ثانی (اماج) هم آمده است، (ناظم الاطباء) (برهان)، و آنرا در بعضی بلاد سلطان سنجری گویند غالباً مخترعۀ سلطان سنجر است، (آنندراج) : گاه در کاچی شدم گه در اوماج ساعتی در کاک روزی در کماج، بسحاق اطعمه،
اماج، (شرفنامۀ منیری)، خمیرهای خرد به اندازۀ ماشی یا عدسی که از آن آش اماج کنند، (یادداشت مؤلف)، آرد هاله، (صراح)، سخینه، (صراح)، نوعی از آش آرد باشد و باسقاط ثانی (اماج) هم آمده است، (ناظم الاطباء) (برهان)، و آنرا در بعضی بلاد سلطان سنجری گویند غالباً مخترعۀ سلطان سنجر است، (آنندراج) : گاه در کاچی شدم گه در اوماج ساعتی در کاک روزی در کماج، بسحاق اطعمه،
جمع واژۀ جمد، اجمال در طلب، آهستگی کردن در طلب و افراط نکردن. (منتهی الارب) ، اجمال شی ٔ، گرد آوردن آن بعد از پراکندگی. (منتهی الارب) (تاج المصادر) ، اجمال حساب، جمله کردن آن. (منتهی الارب) ، اجمال کار، نیکو کردن صنیعه. نیکو کردن کار و بسیار کردن آن. (منتهی الارب) ، بسیارشتر شدن مرد. (منتهی الارب). بسیارشتر شدن. (تاج المصادر) ، خوبی کردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر) ، اجمال بدو معنی است: 1- معرفت و شناختن که امور چندی را محتمل و شامل شود. 2- سخن بطرز مبهم ادا کردن. (تعریفات) ، ضد تفصیل
جَمعِ واژۀ جُمد، اجمال در طلب، آهستگی کردن در طلب و افراط نکردن. (منتهی الارب) ، اجمال شی ٔ، گرد آوردن آن بعد از پراکندگی. (منتهی الارب) (تاج المصادر) ، اجمال حساب، جمله کردن آن. (منتهی الارب) ، اجمال کار، نیکو کردن صنیعه. نیکو کردن کار و بسیار کردن آن. (منتهی الارب) ، بسیارشتر شدن مرد. (منتهی الارب). بسیارشتر شدن. (تاج المصادر) ، خوبی کردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر) ، اجمال بدو معنی است: 1- معرفت و شناختن که امور چندی را محتمل و شامل شود. 2- سخن بطرز مبهم ادا کردن. (تعریفات) ، ضد تفصیل
جمع واژۀ جمیم، شتافتن. (منتهی الارب). زود رفتن. (تاج المصادر). زود برفتن. (زوزنی) ، جستن در قید، بخور دادن. (منتهی الارب). بخور کردن. عود و مانند آن بر آتش افکندن. (تاج المصادر) : اجمر الثوب، گرد آمدن بر کاری. (منتهی الارب). گرد آمدن بر چیزی. (تاج المصادر). جمع کردن. گرد بکردن. (زوزنی) ، گره زدن گیسوان پس قفا، آماده کردن آتش را: اجمر النار. (منتهی الارب) ، هموار گردیدن سپل شتر که خط میان دو سلامای آن باقی نماند: اجمر البعیر. (منتهی الارب) ، حزر کردن بار نخل وحساب و جمع خرص آن: اجمر النخل. (منتهی الارب) ، اجمرت اللیله، پنهان شد در آن ماه نو. (منتهی الارب) ، شامل شدن: اجمر الامر بنی فلان، شامل شد آن کار بنی فلان را. (منتهی الارب) ، ریاضت دادن اسبان و گرد آوردن آنها. (منتهی الارب)
جَمعِ واژۀ جَمیم، شتافتن. (منتهی الارب). زود رفتن. (تاج المصادر). زود برفتن. (زوزنی) ، جستن در قید، بخور دادن. (منتهی الارب). بخور کردن. عود و مانند آن بر آتش افکندن. (تاج المصادر) : اجمر الثوب، گرد آمدن بر کاری. (منتهی الارب). گرد آمدن بر چیزی. (تاج المصادر). جمع کردن. گرد بکردن. (زوزنی) ، گره زدن گیسوان پس قفا، آماده کردن آتش را: اجمر النار. (منتهی الارب) ، هموار گردیدن سپل شتر که خط میان دو سلامای آن باقی نماند: اجمر البعیر. (منتهی الارب) ، حزر کردن بار نخل وحساب و جمع خرص آن: اجمر النخل. (منتهی الارب) ، اجمرت اللیله، پنهان شد در آن ماه نو. (منتهی الارب) ، شامل شدن: اجمر الامر بنی فلان، شامل شد آن کار بنی فلان را. (منتهی الارب) ، ریاضت دادن اسبان و گرد آوردن آنها. (منتهی الارب)