جدول جو
جدول جو

معنی اجم - جستجوی لغت در جدول جو

اجم
بیشه ها، نیستان، نیزار، جنگل کوچک، جای پردرخت
تصویری از اجم
تصویر اجم
فرهنگ فارسی عمید
اجم
(اُ جُ / اُ)
قلعه. ج، آجام
لغت نامه دهخدا
اجم
(اَ)
هر خانه چهارگوشۀ پهن و هموار
لغت نامه دهخدا
اجم
(اَ جَ)
موضعی است به شام، نزدیک فرادیس از نواحی حلب. (مراصد) ، در ماه جمادی درآمدن. (منتهی الارب) ، کم خیر گردیدن، قمار ناکردن از بخیلی. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
اجم
(اَ جَ)
نیستانها و بیشۀ شیر که مکمن شیران باشد. (شعوری از محمودی). انبوههای درختان:
قلعه خالی کند از خصم زبردست به تیر
همچو خالی کند از شیر بشمشیر اجم.
فرخی.
صد ره فزون دیدم ترا کز قلب لشکر درشدی
با گرگ تنها در اجم، با شیر تنها در عرین.
فرخی.
به روز جنگ چنین باشد و به روز شکار
هزبر و ببر برون آرد از میان اجم.
فرخی.
تیغش بجنگ، پیل برون آرد از حصار
تیرش بصید، شیر برون آرد از اجم.
فرخی، مرد بی نیزه در حرب، گوسپند بی شاخ. (منتهی الارب). گوسفند بی سرو. (تاج المصادر) ، شرم زن، قدح. (منتهی الارب) ، بنیان اجم ّ، بنیان بی کنگره. (منتهی الارب). بنای بی کنگره. (تاج المصادر) ، (اصطلاح عروض) بحری است که اعصب و معقول باشد چنانکه مفاعلتن را فاعلن کنند. (منتهی الارب). جم ّ در وافر، سقوط میم و تاءمفاعلتن باشد فاعلن بماند و آن را اجم ّ خوانند. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم) ، مقابل اروق، و اروق اسپی است که سوار آن نیزه را میان هردو گوش آن دراز کرده باشد. (منتهی الارب). ج، جم ّ
لغت نامه دهخدا
اجم
(اَ جَم م)
استخوان بسیارگوشت.
لغت نامه دهخدا
اجم
(اُ جُ)
جمع واژۀ اجمه
لغت نامه دهخدا
اجم
(پَ)
ناخوش داشتن و دلگیر شدن از طعام. ستوه آمدن از خوردن یک نوع طعام.
لغت نامه دهخدا
اجم
((اَ جَ))
نیستان، بیشه، انبوه درختان
تصویری از اجم
تصویر اجم
فرهنگ فارسی معین
اجم
دندانه های داس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجمع
تصویر اجمع
کامل ترین، جامع ترین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجمل
تصویر اجمل
جمیل تر، زیباتر، نیکوتر، بهتر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مَ)
ابن عجیّا. صحابی است. واژه صحابی در زبان عربی از ریشه «صحب» به معنای همراهی آمده و در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که پیامبر اسلام را دیده، به او ایمان آورده و در حالت ایمان از دنیا رفته باشد. این افراد پایه گذاران سنت اسلامی بودند و نقش محوری در ثبت، حفظ و انتقال قرآن و حدیث ایفا کردند. صحابه به عنوان الگوهای اخلاقی و دینی شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
نعت تفضیلی از جامد، نیستان. (مؤید) ، جای نشیب که فراهم آمدنگاه آب و رستنگاه نی باشد. نیزار، بیشه. (زمخشری). بیشۀ شیر. ج، اجم، اجام، اجمات. جج، آجام
لغت نامه دهخدا
جانوری است دریائی که بماهی ماند و از غلبۀ موجها در کنار افتدو در انتظار امواج بازماند و در جای خود هلاک شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
همه. همگی. مؤنث: جمعاء. ج، اجمعون، اجمعین. (و آن توکید محض است). یقال: سرت یومی اجمع و لیلتی جمعاء، همه روز و شب برفتم. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
جمیل تر. احسن. خوبتر. زیباتر. نیکوتر.
- امثال:
اجمل من ذی العمامه. (مجمع الأمثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ مَ)
محله ای است به بغداد، و آن را مسترشد بالله از خلفای عباسی بنا کرد و به سال 554 هجری قمری بر اثر طغیان دجله خراب شد. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ مَ)
درختهای بسیار بهم پیچیده. درختستان، اجناءالأرض، بسیار شدن گیاه زمین و سماروغ و مانند آن. (منتهی الارب). بسیارنبات شدن زمین. (تاج المصادر) ، بر روی افتادن
رجوع به اجمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجمالا
تصویر اجمالا
به کوتاهی به فشردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجماد
تصویر اجماد
جمع جمد، جاهای بلند وسخت گریوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجمار
تصویر اجمار
گره زدن گیسو پشت سر، گرد آوردن اسپان را، دمه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجماع
تصویر اجماع
عزم کردن بر کاری، متفق شدن ج جمع ج جمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجماعا
تصویر اجماعا
گروهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجمال
تصویر اجمال
کوتاهی در سخن، آهستگی درطلب، خلاصه کردن شتران شتران
فرهنگ لغت هوشیار
از هنرهای نویسندگی یا گویندگی است نخست چیزی را به فشردگی گویند وسپس آن را گسترش دهند گسترده گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجمه
تصویر اجمه
نی رستنگاه میوه رسی
فرهنگ لغت هوشیار
سرسری منسوب به اجمال، مختصر مجمل علم اجمالی. یا نظر اجمالی کردن، نظر کلی و عمومی کردن بطور خصه در چیزی یا کاری نظر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجمام
تصویر اجمام
سواری نگرفتن از اسپ یله کردن اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجمل
تصویر اجمل
نیکوتروخوشگل تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجما
تصویر اجما
باجمال بطور خصه و مبهم خصه مختصرا باختصار بکوتاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجمع
تصویر اجمع
همگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجمه
تصویر اجمه
((اَ جَ مِ))
بیشه، نیستان، جمع اجم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجمالی
تصویر اجمالی
کوتاه، گزیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجمالا
تصویر اجمالا
به کوتاهی
فرهنگ واژه فارسی سره