جدول جو
جدول جو

معنی اجعال - جستجوی لغت در جدول جو

اجعال(اَ)
جمع واژۀ جعل
لغت نامه دهخدا
اجعال(شَ / شِ بَ)
مزد دادن. جعل دادن. (منتهی الارب). رشوه و پایمزد دادن.
لغت نامه دهخدا
اجعال
مزد دادن، دیگ ازآتشدان برداشتن، گشتن خواهی: سگ ماده
تصویری از اجعال
تصویر اجعال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افعال
تصویر افعال
فعل ها، عمل ها، کارها، کردارها، انجام دادن اعمالی، نیرنگ ها، جمع واژۀ فعل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجلال
تصویر اجلال
بزرگ و محترم شمردن، گرامی داشتن، بزرگواری، شکوه و جلال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجمال
تصویر اجمال
به کوتاهی سخن گفتن، گفتن مطلبی به اختصار، خلاصه، نیکی کردن در حق دیگران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجمال
تصویر اجمال
جمل ها، شتران، جمع واژۀ جمل
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
شادمان کردن کسی را.
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ کَ / کِ)
بنشاط آوردن. (منتهی الارب). فا نشاط آوردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). در نشاط آوردن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رعله
لغت نامه دهخدا
(کَ شَ / کَشْ شَ / شِ بَ)
سبک و سخت زدن نیزه. (منتهی الأرب). نیزۀ سخت و زود زدن. (تاج المصادر بیهقی) ، ناقه دادن کسی را. (منتهی الأرب). شتر ماده بکسی دادن. دادن اشتر. (تاج المصادر بیهقی) ، کفک برآوردن شیر و سربستن آن. (منتهی الأرب). کفک کردن شیر خوردنی، ارغاء بائل، بسیار رغوه و کف برآوردن گمیز گمیزنده
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ عجله، بمعنی گردون که بر آن بار کشند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شگفتی. (ناظم الاطباء) :
یا که باشد زنگی پیری که از اعجوبگی
از زنخ یک دم فتد ریش سفید او بپا.
وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ لَنْ لِلْ اَ)
پیشی گرفتن و درگذشتن از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سبقت گرفتن بر کسی. (از اقرب الموارد) ، نوباوه. (مؤید الفضلاء) ، شگفتی. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). شگفتی کار. عجاب. (یادداشت بخطمؤلف). ج، اعاجیب. (از اقرب الموارد) :
ز جد گرچه هزار اعجوبه سازی
نخندد طبع کودک جز ببازی.
جامی.
- اعجوبۀ دهر، نابغۀ زمان.
- اعجوبۀ دهور، نابغۀ اعصار
لغت نامه دهخدا
(نِخْ / نِخْ وَ فُ)
اشعلت النار فاشتعلت، افروختم آتش راپس برافروخته شد. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شتابانیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). شتابانیدن و بی آرام ساختن. (از اقرب الموارد). گویند: امعلنی عن الحاجه، ای اعجلنی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انعال
تصویر انعال
نال بندی (نال نعل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امعال
تصویر امعال
شتابانیدن دور کردن از نیاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازعال
تصویر ازعال
شاد گرداندن شاداندن بر کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجرال
تصویر اجرال
جمع جرل، سنگستان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجذال
تصویر اجذال
شادمان کردن شادماندن بیخ درخت، تنه های درخت، کنده های هیزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجبال
تصویر اجبال
جمع جبل، کوه ها به کوه شدن کوه نوردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجمال
تصویر اجمال
کوتاهی در سخن، آهستگی درطلب، خلاصه کردن شتران شتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجلال
تصویر اجلال
جمع جل، پالان ها دامپوش ها بزرگداشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجفال
تصویر اجفال
پرانیدن، تیز وزیدن باد، شتافتن شتاباندن، جمع جفل، سرگین های پیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوعال
تصویر اوعال
جمع وعل، توانمندان مهتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افعال
تصویر افعال
جمع فعل، کارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسعال
تصویر اسعال
شادمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشعال
تصویر اشعال
آتش افروزی، سرازیرشدن اشک افروختن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجال
تصویر اعجال
پیشی گرفتن، درگذشتن از، شتابانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشعال
تصویر اشعال
((اِ))
افروختن آتش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افعال
تصویر افعال
((اَ))
جمع فعل، کارها، کنش ها، کردارها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجلال
تصویر اجلال
((اِ))
بزرگ و محترم داشتن، گرامی داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجمال
تصویر اجمال
((اِ))
به اختصار سخن گفتن، مبهم و نارسا گفتن، سخن خلاصه و مبهم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افعال
تصویر افعال
((اِ))
انجام دادن، یکی از باب های ثلاثی مزید فیه در زبان عربی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجمال
تصویر اجمال
فشرده کردن، کوتاهی، کوتاه
فرهنگ واژه فارسی سره