جدول جو
جدول جو

معنی اجزم - جستجوی لغت در جدول جو

اجزم
بریده شده بریده
تصویری از اجزم
تصویر اجزم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

انگشت رفته کسی که بیماری خوره سر انگشتانش را برده باشد اجر پاداش مزد نیرمت، کابین (مهرزن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجسم
تصویر اجسم
تناور فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجزا
تصویر اجزا
اجزاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جازم
تصویر جازم
عزم استوار کننده، قطع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزم
تصویر الزم
لازمتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزم
تصویر الزم
لازم تر، واجب تر، بایسته تر، لازم ترین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجزا
تصویر اجزا
جزءها، بخشها، قسمتها یا پاره های چیزی، جمع واژۀ جزء
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جازم
تصویر جازم
جزم کننده، قصد کننده، کسی که در قصد خود تردید نداشته باشد، قاطع، هر یک از عوامل جزم کلمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجزم
تصویر مجزم
آوند پر لبریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جازم
تصویر جازم
((زِ))
قاطع، کسی که در قصد خود تردید نکند، قطع کننده، برنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازم
تصویر ازم
پرهیز، خودداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جزم
تصویر جزم
امضا و تنفیذ کردن، سوگند بهره و نصیب، و قسمت بریدن، قطع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجم
تصویر اجم
بیشه ها، نیستان، نیزار، جنگل کوچک، جای پردرخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجم
تصویر اجم
((اَ جَ))
نیستان، بیشه، انبوه درختان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزم
تصویر جزم
((جَ))
قلم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزم
تصویر جزم
((جَ))
قطع کردن، عزم انجام کاری کردن بی تردید، ساکن گردانیدن آخرین حرف کلمه یا حذف آن براساس قواعد صرفی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزم
تصویر جزم
استوار، قطعی، در علوم ادبی علامتی به شکل دایره یا نیم دایره که بالای حرف ساکن می گذارند، ساکن کردن حرف آخر کلمه یا حذف حرفی از آن، قطع کردن، بریدن
فرهنگ فارسی عمید