جمع واژۀ جب ّ، بسختی زمین رسیدن. بزمین سخت رسیدن. به ترس رسیدن در کندن. (تاج المصادر). به دج رسیدن: اجبل الحافر. (منتهی الارب) ، نرم آهن شدن. آهنشان نرم گشتن (ظاهراً بمعنی کند شدن شمشیر باشد؟) : اجبل القوم. (منتهی الارب) ، مجبول و مجبور ساختن کسی را بر چیزی: اجبله علی الشی ٔ. (منتهی الارب) ، بخیل یافتن کسی را: اجبله، یافت او را بخیل. (منتهی الارب) ، کند شدن خاطر. فروماندن از گفتار. دشوار شدن سخن: اجبل الشاعر، دشوارشد بر وی سخن. (منتهی الارب) ، به تنگنا افتاد شاعر
جَمعِ واژۀ جُب ّ، بسختی زمین رسیدن. بزمین سخت رسیدن. به تُرس رسیدن در کندن. (تاج المصادر). به دِج رسیدن: اَجْبَل َ الحافر. (منتهی الارب) ، نرم آهن شدن. آهنشان نرم گشتن (ظاهراً بمعنی کند شدن شمشیر باشد؟) : اجبل القوم. (منتهی الارب) ، مجبول و مجبور ساختن کسی را بر چیزی: اجبله علی الشی ٔ. (منتهی الارب) ، بخیل یافتن کسی را: اجبله، یافت او را بخیل. (منتهی الارب) ، کند شدن خاطر. فروماندن از گفتار. دشوار شدن سخن: اجبل الشاعر، دشوارشد بر وی سخن. (منتهی الارب) ، به تنگنا افتاد شاعر
رئیس، بزرگ، کارفرما، آقا، مخدوم، سرور، صاحب، مالک، عنوانی احترام آمیز برای برخی از بزرگان زردشتی مثلاً ارباب جمشید، صاحبان، جمع ربّ، ربّ فقط در معنی ۶ و ۷ به صورت جمع به کار می رود
رئیس، بزرگ، کارفرما، آقا، مخدوم، سَرور، صاحب، مالک، عنوانی احترام آمیز برای برخی از بزرگان زردشتی مثلاً ارباب جمشید، صاحبان، جمعِ رَبّ، رَبّ فقط در معنی ۶ و ۷ به صورت جمع به کار می رود
جمع جلب، افروخته ها آن چه برای افروختن از شهری به شهری برند، کسانی که دام برای فروش از شهری به شهری برند چوبداران فراهم آمدن، بانگ برداشتن، ترفند ورزی، خشک شدن خون دلمگی به شدن زخم
جمع جلب، افروخته ها آن چه برای افروختن از شهری به شهری برند، کسانی که دام برای فروش از شهری به شهری برند چوبداران فراهم آمدن، بانگ برداشتن، ترفند ورزی، خشک شدن خون دلمگی به شدن زخم
جمع رب، درفارسی آن راتک (مفرد) به کار می برند دارنده خداوند گار روستاخاوند خداوندان، جمع رب. (در عربی معنی ارباب صاحبان و پرورش دهندگان است اما در فارسی بمعنی شخص بزرگ و دارنده و مالک بکار میرود و در بسیاری موارد صورت مفرد به آن میدهد و بار دیگر به (ان) جمعش می بندند: اربابان) خداوندگار، مالک (مقابل رعیت یا دهقان) دارنده، آقا (مقابل نوکر)، یا ارباب انواع، جمع رب النوع یا ارباب رجوع. رجوع کنندگان
جمع رب، درفارسی آن راتک (مفرد) به کار می برند دارنده خداوند گار روستاخاوند خداوندان، جمع رب. (در عربی معنی ارباب صاحبان و پرورش دهندگان است اما در فارسی بمعنی شخص بزرگ و دارنده و مالک بکار میرود و در بسیاری موارد صورت مفرد به آن میدهد و بار دیگر به (ان) جمعش می بندند: اربابان) خداوندگار، مالک (مقابل رعیت یا دهقان) دارنده، آقا (مقابل نوکر)، یا ارباب انواع، جمع رب النوع یا ارباب رجوع. رجوع کنندگان