جدول جو
جدول جو

معنی اجباب

اجباب
(اَ)
جمع واژۀ جب ّ، بسختی زمین رسیدن. بزمین سخت رسیدن. به ترس رسیدن در کندن. (تاج المصادر). به دج رسیدن: اجبل الحافر. (منتهی الارب) ، نرم آهن شدن. آهنشان نرم گشتن (ظاهراً بمعنی کند شدن شمشیر باشد؟) : اجبل القوم. (منتهی الارب) ، مجبول و مجبور ساختن کسی را بر چیزی: اجبله علی الشی ٔ. (منتهی الارب) ، بخیل یافتن کسی را: اجبله، یافت او را بخیل. (منتهی الارب) ، کند شدن خاطر. فروماندن از گفتار. دشوار شدن سخن: اجبل الشاعر، دشوارشد بر وی سخن. (منتهی الارب) ، به تنگنا افتاد شاعر
لغت نامه دهخدا