معنی اجبار - فرهنگ فارسی عمید
معنی اجبار
- اجبار
- کسی را به زور و ستم به کاری وا داشتن، مجبور کردن، ناچاری
تصویر اجبار
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با اجبار
اجبار
- اجبار
- جبر. بستم بر کاری داشتن. (زوزنی) (منتهی الارب). بستم بر سر کاری داشتن. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا