جدول جو
جدول جو

معنی اجانه - جستجوی لغت در جدول جو

اجانه(اِجْ جا نَ)
نهر اجانه، نهری نزدیک بصره، منشعب از فرات و آن نهر را ابوموسی اشعری به امر عمر کرده است. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
اجانه(اِجْ جا نَ)
ایجانه. پنگان. (صراح) (منتهی الارب). پیاله. (منتهی الارب). تغار. تغارچه. تغارک. مرکن. طاس. و آن مانند نیم خم یا نیم کوزه ای است که در آن آب و مثل آن کنند و مانندۀ لاوک از سنگ یا از گل و غیر آن که در آن جامه شویند. ج، اجاجین، اجانات، ابن سکیت گفته که اجاول برقه هائی است درجانب ریگستان واقع در یمین کلفی. (معجم البلدان)
رجوع به اجانه شود
لغت نامه دهخدا
اجانه((اِ نِ))
تشت، تغار، نام یکی از صورت های فلکی جنوبی، گودالی که پای درخت درست کنند برای آب دادن به آن
تصویری از اجانه
تصویر اجانه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجانب
تصویر اجانب
اجنبی ها، بیگانگان، غریب ها، کشورهای بیگانه، نامحرم ها، نامربوط ها، بی ارتباط ها، جمع واژۀ اجنبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
موافقت کردن با انجام کاری که کسی قصد انجام آن را دارد، رخصت دادن، اذن، رخصت، کلمه ای که با ادای آن موافقت کسی را برای انجام کاری کسب می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعانه
تصویر اعانه
یاری کردن، یاری دادن، کمک کردن
فرهنگ فارسی عمید
ملک یا مالی را به مدت معینی در اختیار کسی گذاشتن در برابر دریافت بهای تعیین شده، بهای تعیین شده در برابر استفاده از ملک یا مال که به صاحب آن پرداخت می شود
فرهنگ فارسی عمید
دستگیری یاوری دستمردی خاقانی را به دستمردی از خاک به آدمی تو کردی (تحفه العراقین خاقانی) یاری کردن یاری دادن کمک کردن، یاری مدد کمک، جمع اعانات. یا اعانه باثم (اعانت باثم) کسی را در گناه کردن یار شدن، یا جمع کردن اعانه. گرد آوردن وجه نقد از مردم برای کمک بکسی که محتاج است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجانه
تصویر دجانه
شتر بار کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهانه
تصویر اهانه
خوار داشت سبک کردن زبون داشتن کوچک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امانه
تصویر امانه
نهادک زینهاری دستمردی سپردگانی درستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارانه
تصویر ارانه
گاومیری دام میری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادانه
تصویر ادانه
فرومایگی، وام دهی ارختن (محکومیت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احانه
تصویر احانه
کشتن، خوار داشت
فرهنگ لغت هوشیار
نیکو گردانیدن، نیک گفتن، نیک کردن، چیزی نیکو آوردن، نیک گفتاری، نیک کرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجاره
تصویر اجاره
پاداش عمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
دستوری، اذن، رخصت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجافه
تصویر اجافه
در فراز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجانب
تصویر اجانب
جمع اجنبی، بیگانگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجانت
تصویر اجانت
پیاله پنگان
فرهنگ لغت هوشیار
آشکار کردن، جدا کردن، پیدا کردن، سو دادن یاران پیدا کردن روشن کردن هویدا کردن روشن کردن هویدا کردن، پیدا شدن آشکار شدن هویدا شدن، پیدایی ظهور روشنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجانه
تصویر هجانه
بزرگواری، گرانمایگی، سپیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجاره
تصویر اجاره
((اِ رِ))
پناه دادن، به فریاد رسیدن، به مزد گرفتن، کرایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعانه
تصویر اعانه
((اِ نِ))
کمک کردن، یاری، کمک، جمع اعانات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجاده
تصویر اجاده
((اِ دِ))
نیک کردن، نیک گفتن، نیکو گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجانب
تصویر اجانب
((اَ نِ))
جمع اجنبی، بیگانگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعانه
تصویر اعانه
یاری، کمک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجاره
تصویر اجاره
کرایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
پروانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجانب
تصویر اجانب
بیگانگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
Permission
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
разрешение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
Erlaubnis
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
дозвіл
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اجازه
تصویر اجازه
zgoda
دیکشنری فارسی به لهستانی