جدول جو
جدول جو

معنی اثین - جستجوی لغت در جدول جو

اثین
(اَ)
استوار. محکم. محکم بن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امین
تصویر امین
(پسرانه)
مورد اطمینان، درستکار، لقب پیامبر (ص)، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نامجدید می سازد مانند محمد امین، امین عباس، و امین همایون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اثیر
تصویر اثیر
(پسرانه)
شریف، کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اثیل
تصویر اثیل
اصل دار، استوار و ریشه دار در شرف و اصل و نسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انین
تصویر انین
آه و ناله، آه سوزناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اثیم
تصویر اثیم
گناهکار، بزه کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امین
تصویر امین
امانت دار، کسی که مردم به او اعتماد کنند، طرف اعتماد، درستکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اثیر
تصویر اثیر
برگزیده، مکرم
کرۀ آتش که بالای کرۀ هوا قرار دارد
کنایه از روان، روح
کنایه از آسمان
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
گوش.
لغت نامه دهخدا
(اَ یُ)
جمع واژۀ دین. وامها، بناخواست و ستم بر کاری داشتن. (منتهی الارب). اکراه
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش قاین شهرستان بیرجند با 655 تن سکنه. محصول آن غلات، زعفران و زرشک است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ای خدا مستجاب کن. چنین بادا. چنین کن. (منتهی الارب). آمین. و رجوع به آمین شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
امانت دار. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (مؤید الفضلاء). زنهاردار. (فرهنگ فارسی معین). قفان. (منتهی الارب، ذیل ق ف ن). قبان. (منتهی الارب، ذیل ق ب ن). مقابل خائن، زنهارخوار. (یادداشت مؤلف) : طالب و صابر و بر سر دل خویش امین. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 389).
برین گنج گوهر یکی نیک بنگر
کرا بینی امروز امین محمد؟
ناصرخسرو.
کیسۀ عمر سپردیم بدهر
دهر غدار امین بایستی.
خاقانی.
هست امین چار حرف و تاج سه حرف
بسم بین هم سه حرف و اﷲ چار.
خاقانی.
خداترس باید امانت گزار
امین کز تو ترسد امینش مدار
امین باید از داور اندیشه ناک
نه از رفع دیوان و زجر هلاک.
(بوستان).
امین خدا مهبط جبرئیل.
(بوستان).
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
دروغتر. اکذب: احسن الشعر امینه و اعذبه اکذبه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مَ)
تثنیۀ ام. دو مادر.
- ورم امین، بیماریی که از آماس ام الغلیظ و ام الرقیق پدید آید. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
صورتی از نام آطن، کرسی یونان. مؤلف قاموس کتاب مقدس ذیل اتینا آرد: اتینا (شهر منرفا) و بزرگترین شهرهای اتیکاست در یونان و بر خلیج سالونیک واقع و مسافتش از قرنتش 46 میل و از ساحل بقدر پنج میل است و بر دشتی وسیع واقع است که از طرف جنوب غربی بدریا امتداد می یابد. و در اینجا وی را سه بندراست که بزرگترین آنها را اپیریوس میگفتند و جاده ای که از شهر به آنجا میرفت دارای دیوارهای مرتفع و طولانی بود. تپه های سنگی چندی در دشت این شهر برآمده، بزرگترین آنها آکرپولیس است که شبیه بقلعۀ بعلبک بوده و مقدار 150 قدم ارتفاع داشت. و شهر مزبور در اطراف آن بنا شده و بیشتر آبادی رو بدریا امتداد می یافت ورأس تپۀ مذکور تقریباً مسطح و در حدود 800 قدم طول و 400 قدم عرض داشت و راهی که بر زیر آن برآید فقطاز (پروپایلیا) بود و آن دروازۀ عالی بزرگی بود در طرف غربی که از آنجا بتوسط پله های چندی که از سنگ مرمر ساخته شده بود ببالای تپه میرفت و در آنجا بطرف چپ هیکل پلس اتینا یا منرفا، حافظ و حامی شهر بود و هیکل نبتون خدای دریا نیز در زیر همان سقف و در میدان مجسمه برنجین منرفا که 70 قدم ارتفاع داشت، بر پایه ای نصب شده و بدست راست آن پارثنا که جلال و عظمت شهر اتینا و نمونۀ تفوق معماری یونانیان بدان متعلق بود، بنا شده وبا وجود طول زمان و وارد شدن خرابیها آثار عالیه و علامات مفتخرۀ آن تا امروز باقی و همواره ربایندۀ نظر و جاذب قلب و بصر سیاحان بوده و هست. اما طرز معماری و هندسۀ عمارت برحسب رسم دارک از مرمر سفید در نهایت جمال ساخته شده، تخمیناً یکصد قدم طول و هفتاد قدم ارتفاع داشت ومجسمۀ منرفا در این هیکل بود که فیدیاس آن را از طلا و عاج چندان جمیل ساخته بود که در حسن ساخت و ندرت صباحت معروف بود و 40 قدم ارتفاع داشت و مابین آکروپولیس و تپه ای که بطرف شمال غربی است وادی کوچکی واقع و محل مجلس شورای عام بود و وادی مسطور اریوپاگس یعنی قلعۀ حکومتی را از پی نکس که بطرف مغرب یا جنوب غربی واقع بود، جدامیکرد و پی نکس تپه سنگ کوچکی است که اجتماع عام برآن واقع میشد و دارای مکان معینی بوده و هست که از سنگ طبیعی حجاری شده، خطبای معروف از آنجا خطابۀ خود را بسمع قوم میرساندند و در جوار آن اگورا یعنی میدان تجارت (رجوع بکتاب اعمال رسولان 17- 17 شود) بجنوب اکرپولیس واقع بود و ارتفاعات اریوس پاگوس و پی نکس بطرف مشرق و شمال غربی واقع و تپۀ چهارمی که صاحب موزه بود، در طرف جنوب میدان واقع بود و آن میدانی بود که اطرافش با عمارات عالیۀ دلکش محصور و در هر طرف قربانگاهها و هیکلها و معبدها بنظر می آمد که بعض آنها در نهایت جمال و دلربائی بود. این شهر بسیار دلکش و خوشنما و بجهت استعداد آلات حرب و علم و فصاحت و ادب و دارالعلوم های افلاطون و ارسطاطالیس و ایوان زینو و میدانی که دیمسطنس خطیب در آن می ایستاد، معروف بود. فی الحقیقه میتوان گفت که گل تمدن عصر قدیم بوده است. مکتب های فلسفیۀ آنجا معروف ترین مکاتب دنیا و ماهرتر از نقاشان و حجاران و معماران آنجا هیچ وقت دیده نشد. اهالی این شهر بشنیدن حکایات و اخبار تازه بسیار مایل بودند و سیصد مجمع برای کسب اخبار دائرکرده بودند که مشهورترین آنها دکان جراحان و دلاکان بود. بت های فراوان در این شهر موجود بود چنانکه بترونیوس در سخن از بتان آن شهر نویسد: یافتن خدایان در آنجا سهلتر از یافتن نفوس است. این شهر از سال 146 قبل از میلاد تا زمان تألیف عهد جدید (انجیل) و پس از آن درتصرف رومیان بود. پولس حواری در سال 52 میلادی بدان شهررفت و در میان فلاسفه بترویج دین مسیحی پرداخت (اعمال رسولان 17- 15 و 24) - انتهی. اثینه معروف است به مدینۀ حکماء. (حبط ج 1 ص 57). و رجوع به آطن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نامی از نامهای مردان عرب از جمله نام جدّ پدر محمد بن احمد بن جعفر
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ)
آطن. اثینه. (تاریخ الحکماء قفطی صص 18- 19، 23- 24) (عیون الانباء ج 1 ص 43)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آطن. اثینه. آتن. مدینه الحکماء
لغت نامه دهخدا
سردار ایرانی که از گزنفون شکست خورد، (ایران باستان ج 2 ص 91)، سردار سپاه ایران درجنگ با سردار ’سدمونی’، (ایران باستان ج 2 ص 1104)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازین
تصویر ازین
از چیز معهود یا مذکور ازین زین من هذا، مثل این مانند این: (و از آن امیرالمومنین هم از این معانی بود) (بیهقی)، برای اشاره وصف جنسی بکار میرود و غالبا پس از اسم یا صفتی که بعد از آن قرار میگیر یای نکره میاورند از این نوع از این قسم از این گونه: (از این مه پاره ای عابد فریبی م یک پیکری طاوس زیبی) (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابین
تصویر ابین
آشکارتر گویاتر
فرهنگ لغت هوشیار
گناهکار تبه کار بزه مند بزه کار بزه گر مذنب مجرم عاصی، دروغگوی دروغزن، لقب ابوجهل، لقب یزد گرد پسر بهرام پادشاه ساسانی (در نزد عرب) بزه گر بزهکار
فرهنگ لغت هوشیار
کره آتش که بالای کره هواست سایلی رقیق و تنک و بی وزن که طبق عقیده قدما فضای بالای هوای کره زمین را فرا گرفته است اتر یا چرخ اثیر. کره آتش فلک نار، آسمان، بعقیده برخی از فیلسوفان قدیم روح عالم، سایلی بی وزن و قابل قبض و بسط که فضا را پر کرده و در همه اجسام نافذ است اتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثنین
تصویر اثنین
عدد دو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الین
تصویر الین
نرم تر نرمخوتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعین
تصویر اعین
جمع عین، فراخ، چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امین
تصویر امین
((اَ))
امانتدار، معتمد، وکیل، مباشر، مدیر، مرشد، مرد کامل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الین
تصویر الین
((اَ یَ))
نرم تر، نرمخوتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعین
تصویر اعین
((اَ یَ))
آن که سیاهی چشمش درشت باشد، فراخ چشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثیل
تصویر اثیل
محکم، استوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثیم
تصویر اثیم
گناهکار، بزه کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثیر
تصویر اثیر
به باور قدما کره آتش که بالای کره هواست، سیالی رقیق و بی وزن است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انین
تصویر انین
((اَ نِ))
ناله، آواز سوزناک، آنین هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امین
تصویر امین
درستکار، راستین، گرودار
فرهنگ واژه فارسی سره