نعمت دادن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) : برعقیلۀ گرم و امتنان بمجاسرت بایستاد. (ترجمه تاریخ یمینی) ، افزونتر، گزیده تر. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). برتر، بهتر. (فرهنگ فارسی معین) ، فاضلتر. (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین). ج، اماثل، به شده از بیماری، نزدیکتر به نیکویی، ماننده تر به اهل حق، داناتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). - الامثل فالامثل، شریفتر پس شریفتر. رجوع به الامثل فالامثل در ردیف خود شود
نعمت دادن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) : برعقیلۀ گرم و امتنان بمجاسرت بایستاد. (ترجمه تاریخ یمینی) ، افزونتر، گزیده تر. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). برتر، بهتر. (فرهنگ فارسی معین) ، فاضلتر. (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین). ج، اماثل، به شده از بیماری، نزدیکتر به نیکویی، ماننده تر به اهل حق، داناتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). - الامثل فالامثل، شریفتر پس شریفتر. رجوع به الامثل فالامثل در ردیف خود شود
در حال اضافه، عیب: ولیکن نبیند کس آهوی خویش ترا روشن آید همی خوی خویش، فردوسی، چنین گفت آنکس که آهوی خویش ببیند بگرداند آیین و کیش، فردوسی، چه فرمائیم چیست نیروی من تو دانی هنرها و آهوی من، فردوسی، هر آنکس که آهوی تو با تو گفت همه راستیها گشاد از نهفت، فردوسی
در حال اضافه، عیب: ولیکن نبیند کس آهوی خویش ترا روشن آید همی خوی خویش، فردوسی، چنین گفت آنکس که آهوی خویش ببیند بگرداند آیین و کیش، فردوسی، چه فرمائیَم چیست نیروی من تو دانی هنرها و آهوی من، فردوسی، هر آنکس که آهوی تو با تو گفت همه راستیها گشاد از نهفت، فردوسی