جدول جو
جدول جو

معنی اثرب - جستجوی لغت در جدول جو

اثرب
(اَ رُ)
جمع واژۀ ثرب
لغت نامه دهخدا
اثرب
(اَ رِ)
یثرب. مدینۀ منوره. (منتهی الارب) (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن مفاعیلن به مفعول تغییر یافته است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقرب
تصویر اقرب
نزدیک تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغرب
تصویر اغرب
غریب تر، باغرابت تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسرب
تصویر اسرب
سرب، فلزی نرم، چکش خور، قابل تورق و کم دوام به رنگ خاکستری که در مجاورت هوا تیره و در ۳۲۷ درجه سانتی گراد حرارت ذوب می شود. برای ساختن ساچمه، گلوله، حروف چاپخانه و روکش سیم های برق به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اثرم
تصویر اثرم
ویژگی کسی که دندان جلو دهن او افتاده یا شکسته باشد، در علوم ادبی ثرم
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رَ)
نعت تفضیلی از ذرب.
لغت نامه دهخدا
(اَ رُ)
اسبان نژاد نجیب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اسبان و شتران جرد و ملس و اصیل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
فصیح تر. افصح. آن که بیان وی خوشتر باشد: و الصلاه و السلام علی سیدنا محمد افصح الخلق لساناً و اعربهم بیاناً. (دیباچۀ المزهر سیوطی)
لغت نامه دهخدا
(اَ رُ)
جمع واژۀ ظرب. (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به ظرب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رُ)
ج غراب، زاغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ غراب، نام پرندۀ بزرگی است که سیاه آن را حاتم گویند و آن را بدشگون دانند. و ابقع آن را غراب البین گویند. (از اقرب الموارد). اغربه. غربان. غرب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مفرد کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رُ)
جمع واژۀ ضرب، بمعنی آخر بیت شعر. (از لسان العرب) (اقرب الموارد). جمع واژۀ ضرب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ضرب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
زننده تر. (ناظم الاطباء) :
اطعنها بالقناه اضربها
بالسیف جحجاحها مسوّدها.
متنبی
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
بطرب تر. باطرب تر.
- امثال:
اطرب من عود زلزل. (یادداشت مؤلف).
رجوع به طرب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
جایگاهی است نزدیک حنین. سلمه بن دریدبن صمه گوید:
انسیتنی ما کنت غیرمصابه
و لقد عرفت غداه نعف الاطرب.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ رُ)
جمع واژۀ درب
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
نعت تفضیلی از درب. مدرب تر. آزمایش دیده تر
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
گیاهی است که در زمین نرم روید. یا گیاهی است که جز در زمین هموار سخت و بی سنگ نروید، آب سطبر، چربش باقی مانده در بن دیگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
غریب تر و باغرابت تر. (ناظم الاطباء). غریب تر و عجیب تر. (آنندراج). دورتر. شگفت تر. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
اغرب من العنقاء
لغت نامه دهخدا
(اُ رُ / اُ رُب ب)
ابار. (الجماهر ص 258). سرب. (مهذب الاسماء). سرب. اسرف. آنک. (نصاب). رصاص اسود. (ابن البیطار) (فهرست مخزن الادویه) (تحفه). ارزیز. در هند سیسا نامند. (آنندراج). سیسا که بدان گولی بندوق سازند. (غیاث). یکی از اجساد صناعت کیمیا. و از آن در صناعت کیمیا بزحل کنایت کنند. (مفاتیح العلوم). بیرونی در عنوان فی ذکر الاسرب آرد: و هو الاّنک و یعرق (ظ: یعرف) بالفارسیه اسرفا و هو بخراسان و العراق و یحمل الی الروم عزیز مسترذل یذوب من تراب مخصوص بذلک و من احجار فی معدنه و لهذا ذل و رخص فی سعره و هو بنواحی الشرق عزیز لیس له بها معدن و لذلک یجلب الیها من هذه البلاد. و ذکر یحیی بن ماسویه ان الابار الذی یعمل منه الادویه و شیافه معروف (کذا) . قال الشجری طاهر هو بالسریانیه ابار مرفوع الالف غیرممدوده و الباء الذی اذا عرب کان فاء. و قال محمد بن ابی یوسف هو بالباء و غیر ممدود الالف المفتوحه و انشد:
ذهب یباع بآنک و ابار. (الجماهر بیرونی ص 258)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ/ رِ)
منسوب به اثرب (مدینۀ منوره) ، آنکه دندان پیشین و رباعیۀ وی افتاده است، یا خاص است به افتادن دندان پیشین. (منتهی الارب). دندان پیشین شکسته. (تاج المصادر). دندان بیفتاده. شکسته دندان. (زوزنی). مؤنث: ثرماء، (اصطلاح عروض) اجتماع قبض و خرم یا فعول خرم شود و عول بماند. چون فعل از فعولن بواسطۀ قبض و ثلم خیزد، اثرم خوانند. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم) ، اثرمان، شب و روز. (منتهی الارب). ملوان
لغت نامه دهخدا
تصویری از اغرب
تصویر اغرب
غریبتر، عجیبتر، دورتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقرب
تصویر اقرب
نزدیکتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعرب
تصویر اعرب
فصیحتر، افصح، آنکه بیانش خوشتر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسرب
تصویر اسرب
پارسی تازی شده اسرب سرب از توپال ها سرب رصاص اسود ارزیز
فرهنگ لغت هوشیار
ویران در زبانزد) عرض (سنگی است که در آن ویرانی پدید آید وآن انداختن م و ن از مفاعلین است شکافته گوش آنست که میم اول و نون آخر (مفاعیلن) را بیندازند تا (فاعیل) بماند آنرا به (مفعول) تبدیل کنند و اسم این زحاف (خرب) است و اسم جزئی که عمل (خرب) در آن واقع شود (اخرب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثراب
تصویر اثراب
نکوهش وسرزنش کردن کسی را بر گناهی که کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دندان پیشین و رباعیه وی افتاده است یا خاص است به افتادن دندان پیشین دندان پیشین شکسته دندان بیفتاده شکسته دندان (تاء نیث آن ثریاء)، اجتماع قبض و خرم یا فعول خرم شود و عول بماند چون فعل از فعولن بواسطه قبض و ثلم خیزد آنرا اثرم خوانند (اثلم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجرب
تصویر اجرب
پرخارش خارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقرب
تصویر اقرب
((اَ رَ))
نزدیکتر
فرهنگ فارسی معین
((اَ رَ))
در علم عروض آن است که میم اول و نون آخر «مفاعیلن» را بیندازند تا «فاعیل» بماند، آن را به «مفعول» تبدیل کنند و اسم این زحاف «خرب» است و اسم جزیی که عمل «خرب» در آن واقع شود «اخرب»
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثأب
تصویر اثأب
((اَءَ))
ثأب، درختی است که از چوب آن مسواک سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثرم
تصویر اثرم
((اَ رَ))
کسی که دندان پیشین وی افتاده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغرب
تصویر اغرب
((اَ رَ))
شگفت تر، غریب تر
فرهنگ فارسی معین