جدول جو
جدول جو

معنی اثجاء - جستجوی لغت در جدول جو

اثجاء
خاموش گردانیدن.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الجاء
تصویر الجاء
ناچار کردن، کسی را به کاری وادار ساختن، پناه دادن، کار خود را به خدا سپردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ مَ)
بخشیدن، (از ’وج ی’) (منتهی الارب)، عطا کردن، (از اقرب الموارد)، زشت گردانیدن ناموس کسی را و زیان رسانیدن در آن: اوخش فی عرضه، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، درآمیختن، (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، برانگیختن، (منتهی الارب)، مرهً بعد اخری، بازگردانیدن تیر قمار بر بابه، و آن تیردان سهام قداح است چون کنانه، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَبْیْ)
بدیر شیر دادن مادر بچه را، یا شیر دادن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تاریک شدن شب. (تاج المصادر بیهقی). تاریک گردیدن شب، لغزانیدن پای. بخیزانیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، قرعه انداختن، گردانیدن آفتاب بمغرب از وسطالسّماء
لغت نامه دهخدا
راندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پیش راندن. نرم راندن (منتهی الارب) ، چنانکه باد ابر راو گاو گوسالۀ خود را: الریح تزجی السحاب و البقر تزجی ولدها، ای تسوقه.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ حجا. کرانه و سویهای چیزی.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مضطر کردن کسی را بکاری. (منتهی الارب). بستم برکاری داشتن. (تاج المصادر بیهقی). ملجاء گردانیدن. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بازداشتن شتر را بچرا و فرونشاندن گرسنگی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فرونشاندن گرسنگی را. (آنندراج). گرسنگی بنشاندن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ شُ)
الحاح کردن در سؤال، کسی را خادم کردن. کسی را فا خادمی کسی کردن. (تاج المصادر بیهقی). خدمت فرمودن کسی را. بخدمت داشتن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نام جائی به اصفهان. (تاج العروس). و نسبت بدان ارجائی است، بلرزه درآمدن، چنانکه زمین، ارجاف ناقه، آمدن او مانده و سست و فروهشته گوش که می جنبید، بکاری درشدن. در چیزی شروع کردن. درآمدن در کاری و خوض کردن در آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِثْ)
گشاده و فراخ ساختن نفقه بر عیال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، فرزند نیکو آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ فجا. ابازیر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَرْ، رِ تَ / تِ)
پر و آگنده شدن خرما
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ/ نِ / نُ)
فرودآمدن: اثوی بالمکان.
لغت نامه دهخدا
(شَ خُ)
ستودن. ثنا گفتن. (تاج المصادر) : اثنی علیه. (منتهی الارب). افاضل جهان و شعرای عصر مبالغتها نموده و در اثناء و اطرای او قصاید پرداخته. (ترجمه تاریخ یمینی) ، بیوت اثناعشریه، تقسیم هربرج است بر دوازده قسمت و انتساب هر قسمت بکوکبی و آن را بفارسی دوازده بهر گویند. توضیح آنکه زائجۀ فلکی را دوازده خانه است که هر یک منتسب به اموری و دلیل بر مقصدی است و بروج در این خانه ها جای گیرند و این تقسیم دوازده گانه از حیث سعادت و نحوست و تذکیر و تأنیث است. (احکام نجوم)
لغت نامه دهخدا
بسیارشیر شدن شتر ماده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مذهب ارجاء، مذهب خوارج مرجئه. رجوع به مرجئه و ضحی الاسلام ج 3 ص 164 و 318 و 321 و 322 و 323 و 325 و 326 و 328 و 329 و 330 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ رجاء، بمعنی کناره و طرف. (غیاث اللغات). نواحی. اطراف. انحاء. گوشه ها: مملکتی فسیح الارجاء.
- ارجاء بئر، نواحی چاه از درون، از بالا تا زیر.
- ارجاء سماء، دو طرف آن. کناره های آسمان، چیزی را بسوی چیزی متوجه گردانیدن. (غیاث اللغات) ، رجوع کردن امری. احاله، نفع بخشیدن. (منتهی الارب) : ارجع اﷲ بیعته، نفع بخشد خدای عقد بیع او را، خریده را بازگردانیدن. (منتهی الارب). پس دادن، دست سپسایگی دراز کردن بگرفتن چیزی. (منتهی الارب) ، ارجاع ابل، فربه شدن شتر بعد لاغری. فربه شدن اشتر پس از نزاری. (تاج المصادر بیهقی) ، در مصیبت ’انا للّه و انا الیه راجعون’ گفتن، غائط کردن. (منتهی الارب). حدث کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، ارجع الشیخ، دور بیمار شد پیر و تا یک ماه جسم و طاقت او بحال خود نیامد. (منتهی الارب) ، ارجاع نظر، اعادۀ آن. بار دوم دیدن. بازدید، ارجاع کردن (کاری را) ، محول کردن آن، متولی کردن
لغت نامه دهخدا
(وَ اَ کَ)
اندوهگین کردن کسی را. در اندوه افکندن کسی را. (منتهی الارب). محزون کردن کسی. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رهانیدن. (منتهی الارب). (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی) (مصادر زوزنی). یقال:انجاه اﷲ، برهاند او را خدای.
لغت نامه دهخدا
(شَ پَ / پِ)
دوتاه گردیدن، دو مرد. (مهذب الاسماء). ج، اثناء، روز دوشنبه. ج، اثانین
لغت نامه دهخدا
ابن ابی ضحاک خال مأمون الرشید. (حبط ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کَ کِ نَ / نِ)
امیدوار کردن. (غیاث اللغات) ، نام پهلوانی تورانی. (برهان). نام پهلوان افراسیاب. (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجثاء
تصویر اجثاء
بر زانو نشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاء
تصویر انجاء
رهانیدن رهایی دادن، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جانباز، کسی که برای پول نمی جنگد، ناچار کردن کسی را به کاری، وادار ساختن کسی به انجام دادن امری، پناه دادن، کار خود را به خدا سپردن، مضطر کردن کسی را به کاری، سپردن کار را به خدای، ملجاء گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
اندوهگین کردن، کسی را، محزون کردن، کسی را، گلوگیری، چیرگی، اندوهگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثراء
تصویر اثراء
ثروتمند ومالدار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجاء
تصویر انجاء
((اِ))
رهانیدن، رهایی دادن، آشکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الجاء
تصویر الجاء
((اِ))
وادار ساختن کسی به کاری، پناه دادن، کار خود را به خدا سپردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارجاء
تصویر ارجاء
((اَ))
جمع رجاء، کنارها، گوشه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثناء
تصویر اثناء
جمع ثنی، میانه ها، لاها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارجاء
تصویر ارجاء
((اِ))
امیدوار کردن، به تأخیر انداختن کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اثناء
تصویر اثناء
هنگام
فرهنگ واژه فارسی سره