جدول جو
جدول جو

معنی اتیان - جستجوی لغت در جدول جو

اتیان
آوردن، آمدن، انجام دادن، کنایه از جماع کردن، همبستر شدن
اتیان به مثل: آوردن مثل چیزی، نظیر و شبیه آوردن چیزی را
تصویری از اتیان
تصویر اتیان
فرهنگ فارسی عمید
اتیان
(سی / یَ خوا / خا)
آمدن. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
اتیان
درآمدن، بودن، زنبازی زنبازگی، آوردن، کشتن، به جا آوردن آمدن، بودن، آرمیدن با زن، آوردن، کردن کاری را، هلاک کردن، نزدیک رسیدن بلا یا دشمن کسی را، ارتکاب: ارتکاب ذنوب. یا اتیان بمثل. نظیر و شبیه آوردن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
اتیان
((اِ))
آوردن، مانند و نظیر چیزی را آوردن، انجام دادن، آمدن
تصویری از اتیان
تصویر اتیان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الیان
تصویر الیان
(پسرانه)
نام یکی از پهلوانان خورشید شاه در داستان سمک عیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امیان
تصویر امیان
کیسۀ چرمی، کیسۀ پول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احیان
تصویر احیان
حین ها، وقتها، هنگامها، روزگاران، جمع واژۀ حین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعیان
تصویر اعیان
ثروتمندان، اشراف، بزرگان، کسی که اخلاقی مانند اشراف و بزرگان دارد، اعیانی، بناها، ساختمان ها، اعیانی، مصالح ساختمان از قبیل سنگ، آجر، چوب، آهن، در، پنجره و امثال آن ها، عین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتیلن
تصویر اتیلن
گازی بی رنگ، با بوی زننده،، قابل اشتعال و دارای شعلۀ بسیار که از تقطیر مواد آلی خصوصاً چربی ها به دست می آید و مادۀ اولیه در تهیۀ بسیاری از پلاستیک هاست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادیان
تصویر ادیان
دین ها، کیش ها، آیین ها، جمع واژۀ دین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتقان
تصویر اتقان
محکم کردن، استوار کردن کاری، استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان
پایداری، استحکام، صلابت، قوام، تأثّل، ثقابت، رصانت، اشتداد، رستی، جزالت، ثبوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتیان
تصویر فتیان
فتیٰ ها، جوانمرد ها و سخی ها، کریم ها، پیروان آیین فتوت، جمع واژۀ فتیٰ
فرهنگ فارسی عمید
نام ولایتی قدیم در هند، اسکندر ... بولایت کاتیان درآمد در اینجا عادتی است که زنان را با شوهران متوفای آنها میسوزانند و این عادت در میان بربرها از وقتی برقرار شده که زنی شوهر خود را زهر داده، (ایران باستان چ 1 ج 2 ص 1803)، و رجوع به اسکندر شود
لغت نامه دهخدا
تاتین یکی از حکما و از پیروان افلاطون وی بسال 130 میلادی در سوریه متولد شد و بعد نصرانیت اختیار کرد و چند مکتوب دائر بدعوت یونانیان به دین مسیح نگاشت، ولی بعدها مسیحیان در مسلک و مذهب مخصوص وی به نظر رفض نگریسته اند، رئیس مسلک مخصوص است که شراب و تأهل را حرام میداند، (قاموس الاعلام ترکی)، وی فیلسوف نوافلاطونی بود که سپس مسیحی گردید، متولد در آشور بین 110 و 120 و متوفی در حدود 175، وی در مسافرتهایی که برای کسب علوم میکرد، در باب ملل و نحل مختلف مطالعه کرد، در روم به آیین مسیحیت گروید و تلمیذ یوستیانوس گردید، وی در نخستین تصنیف خود بنام ’خطاب بیونانیان’ علل تغییر عقیدۀ خود را شرح داده است، وی پس از مرگ استاد خود (163) به آسیا رفت و بافرق مختلف شرقی آشنایی یافت، تاتیان انجیلی بنام دیاتسارون تألیف کرد که امروز در دست نیست، (از لاروس کبیر)، تاتیان یکی از روسای معروف کلیسا در شهر رها (در شمال غربی الجزیره) ومعلم دبستان ایرانیان:
... اندکی بعد یکی از رؤسای معروف کلیسا بنام تاتین چهار انجیل را ترجمه کرد که دیاتسارون خوانده شد ... از حدود قرن چهارم رها بر اثرتشکیل دبستانی جدید بنام ’دبستان ایرانیان’ شهرت فراوان یافت تأسیس این دبستان را بقدیس ابراهیم نسبت میدهند که بعد از سال 363 میلادی براثر تصرف نصیبین بدست ایرانیان مدرسه ای را که در آن شهر ایجاد کرده بود ترک گفت و به رها رفت و آنجا به تأسیس مدرسه جدید خود همت گماشت ... تعلیم ریطوریقا (خطابه) و جغرافیا و طبیعات و نجوم نیزدر این دبستان و سایر دبستانهای رها معمول بود و حتی از معلمین قدیمتر این دبستان افرادی مانند تاتین والبردیصانی هم بتحقیق و تعلیم فلسفۀ یونانی اشتغال وافر داشته اند، (تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی صفاصص 12- 13)، و هم مؤلف قاموس الاعلام ترکی نویسد: فیلسوفی دیگر است که در قرن پنجم میلادی در جزیره میزیسته و درباره تطبیق و مقایسۀ اناجیل کتابی بزبان یونانی تألیف کرده است که متن اصلیش مفقود و ترجمه لاتینی آن موجود است -انتهی وی همان فیلسوف نخستین است که مؤلف قاموس الاعلام او را شخصی دیگرپنداشته است
لغت نامه دهخدا
به قول صاحب حبیب السیر نام محلی است در آذربایجان: ... و از این جهت نایرۀ ملک اشرف در حرکت آمده از تبریز به سهند رفت و در آن منزل شنید که یاغی باستی و سیورغان داعیه دارند که شبیخون بر وی زنند لاجرم باتفاق برادر خود مصر مکمل شد متوجه شهرگشت در اثناء راه استماع نمود که سیورغان و یاغی باستی شب کوچ کرده بطرف خوی رفته اند و ملک اشرف ایشان را تعاقب نموده در صحرای اغتاباد تلاقی فریقین دست داد و بعد از کشش و کوشش ملک اشرف ظفر یافته یاغی باستی و سیورغان گریز به رستخیز اختیار کردند و اشرف در تاتیل نزول نمود نوشیروان نامی را که قبچاقی او بود به خانی برداشت و او را نوشیروان عادل خوانده در آذربایجان اران رایت استقلال برافراشت ... (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 235)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فتیان
تصویر فتیان
جوانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتیان
تصویر هتیان
شتران ریزه، مردم فرومایه، افزونی در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیان
تصویر الیان
نرماندن نرمگردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتیان
تصویر اکتیان
بودن، هست شدن، اندوهزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعیان
تصویر اعیان
جمع عین، بزرگان اشراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتدان
تصویر اتدان
تر کردن، خیساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتیان
تصویر اعتیان
ابیشه گری (ابیشه جاسوس)، گزیده خریدن، پسادستی (نسیه خریدن)
فرهنگ لغت هوشیار
استوار گری، استواری کاری محکم کردن استوار کردن کار، استواری احکام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتیام
تصویر اتیام
ذبح کردن، کشتن گوسفند درخانه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حین، زمانها گاهان جمع حین وقتها زمانها یا در احیان. گاهگاه احیانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختیان
تصویر اختیان
دشمنیاری
فرهنگ لغت هوشیار
گازیست بی رنگ کم رایحه و آنرا بوسیله اخراج آب از الکل بوسیله اسید سولفوریک بدست میاورند و آن در ترکیب گاز روشنایی داخل است. وزن مخصوص آن 97، است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادیان
تصویر ادیان
جمع دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقیان
تصویر اقیان
جمع قین، آهنگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتینا
تصویر اتینا
((اَ تَ یا تِ))
حشرات کوچک، کنایه از آدم فرومایه، خرج بیهوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتیلن
تصویر اتیلن
((اِ لِ))
گازی است بی رنگ، کم رایحه و آن را به وسیله اخراج آب از الکل به وسیله اسید سولفوریک به دست می آورند و آن در ترکیب گاز روشنایی داخل است. نشانه آن در شیمی 4 H 2 C و وزن مخصوص آن 97/0 است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتقان
تصویر اتقان
((اِ))
محکم کردن، استوار کردن، استواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادیان
تصویر ادیان
جمع دین، کیش ها، آیین ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعیان
تصویر اعیان
جمع عین، بزرگان، اشراف، بناها، ساختمان ها، مصالح ساختمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتیان
تصویر فتیان
((فِ))
جمع فتی، جوانان، جوانمردان
فرهنگ فارسی معین