جدول جو
جدول جو

معنی اتلان - جستجوی لغت در جدول جو

اتلان(سَ جَ)
اتل. گام خرد نهادن. (تاج المصادر). گام نزدیک نهادن هنگام خشم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصلان
تصویر اصلان
(پسرانه)
شیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اصلان
تصویر اصلان
شیر، شیر درنده، ضرغام، شیر ژیان، همام، قسوره، ریبال، شیر شرزه، هزبر، هرماس، هژبر، صارم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتلال
تصویر اتلال
تل ها، توده های بزرگ خاک یا شن، تپه ها، پشته ها، جمع واژۀ تل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتیان
تصویر اتیان
آوردن، آمدن، انجام دادن، کنایه از جماع کردن، همبستر شدن
اتیان به مثل: آوردن مثل چیزی، نظیر و شبیه آوردن چیزی را
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتقان
تصویر اتقان
محکم کردن، استوار کردن کاری، استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان
پایداری، استحکام، صلابت، قوام، تأثّل، ثقابت، رصانت، اشتداد، رستی، جزالت، ثبوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اتلاف
تصویر اتلاف
تلف کردن، نیست کردن، نابود کردن، تباه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تالان
تصویر تالان
تاراج
واحد اندازه گیری وزن در یونان باستان، واحد پول در یونان باستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعلان
تصویر اعلان
آشکار کردن، ظاهر ساختن، نوشته یا ورقۀ چاپ شده که به وسیلۀ آن مطلبی را به اطلاع عموم می رسانند، آگهی
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
جمع واژۀ فارسی قاتل. کشندگان.
- بر قاتلان گفتن، کنایه از ختم شدن کار. بانجام رسیدن امر. و این مأخوذ است از عبارت ’بر قاتلان ابی عبدالله لعنت’ که در آخر تعزیه میگفتند، علامت اینکه تعزیه تمام شد
لغت نامه دهخدا
تصویری از تالان
تصویر تالان
یونانی سنگی برابر با شست منه پارسی مغولی تاراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتدان
تصویر اتدان
تر کردن، خیساندن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی شیر بیشه، جمع اصیل، نژادگان شامگاهان شیر بیسته، نامی از نامهای ترکی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع تل، پشته ها، بالش ها، جمع تل توده های خاک و ریگ پشته ها،جمع تل بالشها
فرهنگ لغت هوشیار
نابود کردن از میان بردن، نیست شدن، تباهاندن هلاک کردن نیست کردن نابود کردن تلف کردن افنا، هلاک یافتن، از بین بردن یا معیوب ساختن مال غیر بطور مستقیم بدون تقصیر یا با تقصیر مقابل تسبیب. یااتلاف وقت. بیهوده وقت را صرف کردن بکارهایی نا سودمند پرداختن و از وقت بهره برنگرفتن، هلاک کردن، نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
استوار گری، استواری کاری محکم کردن استوار کردن کار، استواری احکام
فرهنگ لغت هوشیار
درآمدن، بودن، زنبازی زنبازگی، آوردن، کشتن، به جا آوردن آمدن، بودن، آرمیدن با زن، آوردن، کردن کاری را، هلاک کردن، نزدیک رسیدن بلا یا دشمن کسی را، ارتکاب: ارتکاب ذنوب. یا اتیان بمثل. نظیر و شبیه آوردن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولان
تصویر اولان
ترکی شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغلان
تصویر اغلان
پسر پسر بچه
فرهنگ لغت هوشیار
آشکاراندن آشکارا کردن پدید ساختن، آگهی، جمع اعلانات. آشکار کردن، علنی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتلان
تصویر اعتلان
آشکاری پیدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختلان
تصویر ختلان
فریب دادن خدعه کردن گول زدن ختل. گول زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتلاف
تصویر اتلاف
((اِ))
تلف کردن، نابود کردن، هلاک یافتن، وقت بیهوده وقت را صرف کردن، به کارهای ناسودمند پرداختن و از وقت بهره نگرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تالان
تصویر تالان
واحد وزنی در یونان قدیم
فرهنگ فارسی معین
((خَ))
نام ناحیه ای از بدخشان در ماورالنهر که اسبان خوب و زنان زیبارویش معروف بودند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتیان
تصویر اتیان
((اِ))
آوردن، مانند و نظیر چیزی را آوردن، انجام دادن، آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتلال
تصویر اتلال
جمع تل، توده های خاک و ریگ، پشته ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتقان
تصویر اتقان
((اِ))
محکم کردن، استوار کردن، استواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغلان
تصویر اغلان
((اُ))
پسر، پسربچه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصلان
تصویر اصلان
شیر بیشه، نامی از نام های مردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعلان
تصویر اعلان
((اِ))
آشکارا کردن، آگهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تالان
تصویر تالان
تاراج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتلاف
تصویر اتلاف
تباه کردن، نیست کردن، نابودی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعلان
تصویر اعلان
آگهی
فرهنگ واژه فارسی سره
ناودانی
فرهنگ گویش مازندرانی