جمع واژۀ فارسی قاتل. کشندگان. - بر قاتلان گفتن، کنایه از ختم شدن کار. بانجام رسیدن امر. و این مأخوذ است از عبارت ’بر قاتلان ابی عبدالله لعنت’ که در آخر تعزیه میگفتند، علامت اینکه تعزیه تمام شد
جَمعِ واژۀ فارسی قاتل. کشندگان. - بر قاتلان گفتن، کنایه از ختم شدن کار. بانجام رسیدن امر. و این مأخوذ است از عبارت ’بر قاتلان ابی عبدالله لعنت’ که در آخر تعزیه میگفتند، علامت اینکه تعزیه تمام شد
نابود کردن از میان بردن، نیست شدن، تباهاندن هلاک کردن نیست کردن نابود کردن تلف کردن افنا، هلاک یافتن، از بین بردن یا معیوب ساختن مال غیر بطور مستقیم بدون تقصیر یا با تقصیر مقابل تسبیب. یااتلاف وقت. بیهوده وقت را صرف کردن بکارهایی نا سودمند پرداختن و از وقت بهره برنگرفتن، هلاک کردن، نابود کردن
نابود کردن از میان بردن، نیست شدن، تباهاندن هلاک کردن نیست کردن نابود کردن تلف کردن افنا، هلاک یافتن، از بین بردن یا معیوب ساختن مال غیر بطور مستقیم بدون تقصیر یا با تقصیر مقابل تسبیب. یااتلاف وقت. بیهوده وقت را صرف کردن بکارهایی نا سودمند پرداختن و از وقت بهره برنگرفتن، هلاک کردن، نابود کردن
درآمدن، بودن، زنبازی زنبازگی، آوردن، کشتن، به جا آوردن آمدن، بودن، آرمیدن با زن، آوردن، کردن کاری را، هلاک کردن، نزدیک رسیدن بلا یا دشمن کسی را، ارتکاب: ارتکاب ذنوب. یا اتیان بمثل. نظیر و شبیه آوردن چیزی را
درآمدن، بودن، زنبازی زنبازگی، آوردن، کشتن، به جا آوردن آمدن، بودن، آرمیدن با زن، آوردن، کردن کاری را، هلاک کردن، نزدیک رسیدن بلا یا دشمن کسی را، ارتکاب: ارتکاب ذنوب. یا اتیان بمثل. نظیر و شبیه آوردن چیزی را