ادات خطاب است که به آخر کلمه پیوندد. تو: بودنت در خاک باشد بآفدم همچنان کز خاک بد انبودنت. رودکی. عالمت غافل است و تو غافل خفته را خفته کی کند بیدار. سنائی. ملک یوسف ای حاتم طی غلامت ملوک جهان جمله در اهتمامت. انوری. ای نور چشم من سخنی هست گوش کن تا ساغرت پراست بنوشان و نوش کن. حافظ. حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت. حافظ. زلفت بجادوئی ببرد هر کجا دلیست و آنگاه بچشم و ابروی نامهربان دهد هندو ندیده ام که چو ترکان جنگجوی هرچ افتدش بدست بتیر و کمان دهد. ؟
ادات خطاب است که به آخر کلمه پیوندد. تو: بودنت در خاک باشد بآفدم همچنان کز خاک بد انبودنت. رودکی. عالمت غافل است و تو غافل خفته را خفته کی کند بیدار. سنائی. ملک یوسف ای حاتم طی غلامت ملوک جهان جمله در اهتمامت. انوری. ای نور چشم من سخنی هست گوش کن تا ساغرت پراست بنوشان و نوش کن. حافظ. حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت. حافظ. زلفت بجادوئی ببرد هر کجا دلیست و آنگاه بچشم و ابروی نامهربان دهد هندو ندیده ام که چو ترکان جنگجوی هرچ افتدش بدست بتیر و کمان دهد. ؟
فرانسوی خودرو دستگاه خود رو که بوسیله موتور بخار یا برق یا نفت یا بنزین یا هوای متراکم و یا گاز حرکت کند و جهت مسافرت و حمل و نقل از جایی بجای دیگر بکار رود، در تداول بیشتر به ماشینهای خود کار سواری که بوسیله یا گازوئیل حرکت کنند اطلاق شود. بنزین یا اتومبیل باری. اتومبیلی که برای حمل بار بکار رود. یا اتومبیل تاکسی. یا اتومبیل سواری. اتومبیلی که برای حمل مسافر بکار رود. یا اتومبیل شخصی. اتومبیلی که صاحب آن و خویشاوندان و نزدیکانش بر آن سوار شوند و کرایه ندهند. یا اتومبیل کرایه یی. اتومبیلی که با اخذ اجرتی مسافر را از جایی بجایی حمل کند
فرانسوی خودرو دستگاه خود رو که بوسیله موتور بخار یا برق یا نفت یا بنزین یا هوای متراکم و یا گاز حرکت کند و جهت مسافرت و حمل و نقل از جایی بجای دیگر بکار رود، در تداول بیشتر به ماشینهای خود کار سواری که بوسیله یا گازوئیل حرکت کنند اطلاق شود. بنزین یا اتومبیل باری. اتومبیلی که برای حمل بار بکار رود. یا اتومبیل تاکسی. یا اتومبیل سواری. اتومبیلی که برای حمل مسافر بکار رود. یا اتومبیل شخصی. اتومبیلی که صاحب آن و خویشاوندان و نزدیکانش بر آن سوار شوند و کرایه ندهند. یا اتومبیل کرایه یی. اتومبیلی که با اخذ اجرتی مسافر را از جایی بجایی حمل کند
درآمدن، بودن، زنبازی زنبازگی، آوردن، کشتن، به جا آوردن آمدن، بودن، آرمیدن با زن، آوردن، کردن کاری را، هلاک کردن، نزدیک رسیدن بلا یا دشمن کسی را، ارتکاب: ارتکاب ذنوب. یا اتیان بمثل. نظیر و شبیه آوردن چیزی را
درآمدن، بودن، زنبازی زنبازگی، آوردن، کشتن، به جا آوردن آمدن، بودن، آرمیدن با زن، آوردن، کردن کاری را، هلاک کردن، نزدیک رسیدن بلا یا دشمن کسی را، ارتکاب: ارتکاب ذنوب. یا اتیان بمثل. نظیر و شبیه آوردن چیزی را
فرانسوی برچسب، آیین دانی، آیین نوشته ای که روی کیسه ها یا شیشه های دوا و کالای بازرگانی برای تعین محتوی و وزن آنها می چسبانند بر چسب، رسوم و آداب در باری تشریفات، رسوم و آداب در زندگی اجتماعی و رفتار با مردم
فرانسوی برچسب، آیین دانی، آیین نوشته ای که روی کیسه ها یا شیشه های دوا و کالای بازرگانی برای تعین محتوی و وزن آنها می چسبانند بر چسب، رسوم و آداب در باری تشریفات، رسوم و آداب در زندگی اجتماعی و رفتار با مردم