جدول جو
جدول جو

معنی ابلام - جستجوی لغت در جدول جو

ابلام
(سَ کَ / کِ)
خاموش شدن، تازه رو. گشاده رو. نیکوروی، مرد گشاده ابرو. (تاج المصادر بیهقی). خلاف اقرن. مؤنث: بلجاء. ج، بلج
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسلام
تصویر اسلام
(پسرانه)
دین پیروان محمد (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از احلام
تصویر احلام
رویاها، صبرها، بردباری ها، جمع واژۀ حلم، حلم ها، جمع واژۀ حلم، حلم ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابلاس
تصویر ابلاس
مایوس شدن، ناامید شدن، اندوهگین شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابرام
تصویر ابرام
اصرار کردن، پافشاری کردن در امری، در علم حقوق تایید حکم یک دادگاه در دادگاه بالاتر یا هم ارزش، استوار کردن، استواری، به ستوه آوردن، تایید کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعلام
تصویر اعلام
آگاه ساختن، آگاهی دادن، خبر دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابلاغ
تصویر ابلاغ
رساندن نامه یا پیام به کسی، در علم حقوق رساندن نامه های قضایی به گیرنده به وسیلۀ مامور، در علم حقوق کنایه از ابلاغیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابهام
تصویر ابهام
مبهم بودن، پیچیده بودن، در ادبیات در فن بدیع به کار بردن کلماتی در نظم یا نثر که احتمال دو معنی متقابل داشته باشد، یعنی هم مدح باشد و هم ذم، برای مثال ای خواجه ضیا شود ز روی تو ظلم / با طلعت تو سور نماید ماتم (رشیدالدین وطواط - حدائق السحر فی دقائق الشعر)، ذووجهین، محتمل الضدین، انگشت شست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابلال
تصویر ابلال
از بیماری نجات یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقلام
تصویر اقلام
نمونه ها، انواع، قلم
فرهنگ فارسی عمید
فرگفت، پیامرسانی، فرمانرسانی، رساندن رسانیدن (نامه یا پیام) ایصال، جمع ابلاغات، رساندن اوراق قضائی بوسیله ماء مور مخصوص به اشخاصی که در آن اوراق قید شده است. یا ابلاغ حکم. رساندن حکم دادگاه است به محکوم علیه بصورت قانونی. یا ابلاغ دادنامه. رسانیدن حکم برویت اصحاب دعوی یا قایم مقام قانونی آنان بصورت قانونی. یا ابلاغ عادی. رساندن دادنامه است باطلاع محکوم علیه بوسیله تسلیم رونوشت حکم غیابی به بستگان و خدمه یا الصاق با قامتگاه یا درج در مطبوعات. یا ابلاغ واقعی. تسلیم رونوشت حکم غیابی است بشخص محکوم علیه غایب یا قایم مقام قانونی او بطریق قانونی. پیام رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلام
تصویر ایلام
بدرد آوردن دردمند کردن الم افکندن، دردمند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قلم، تیرهای منگیا (منگیا قمار)، خامه ها کلک ها، ریز کالاها جمع قلم خامه ها کلکها. (اقلا) لااقل کمینه کمترین: اقلا چند کلمه بگویید. توضیح این کلمه فصیح نیست. زیرا (اقل) غیر منصرف است و قبول تنوین نمیکند و بجای آن در عربی (لااقل) و در فارسی (دست کم) مستعمل است، جمع قلم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع علم، ناموران نامبرداران، درفش ها نشان ها، ویژه نام ها نیودش، هشدار دادن، دانا کردن جمع علم بزرگان ناموران نامداران، درفشها نشانها، اسامی خاص نامهای خاص. آگاهانیدن آگاه کردن دانا کردن، آگاهی، جمع اعلامات. یا اعلام جرم. عبارتست از اینکه وکلای مجلس یا دادستان یا اشخاص جرم شخصی را (که دارای مقام و رتبه قابل توجهی است) بسمع اولیای امور بر سانند و او را تعقیب کنند. یا اعلام خطر. آگاهانیدن از خطر. آگاه گردانیدن، کسی را باخبر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تارشدن تاریک شدن، ستم دیدن، درخشیدن دندان تاریک شدن (شب)، در تاریکی در آمدن، تاریک کردن، تاریک شدن، تاریک گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابرام
تصویر ابرام
در امری پافشاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابلاس
تصویر ابلاس
نومیدی هاژی
فرهنگ لغت هوشیار
گردن نهادن، دین پذیرفتن، فرمانبرداری، به آشتی درآمدن، پیشرس خری، نام دینی است که بنیاد گذار و آورنده آن محمد بن عبدالله ص است، آشتی گردن نهادن فرمان بردن، یله کردن فرو گذاردن باز گشتن، پذیرفتن دینی (بطور عموم)، پذیرفتن شریعت محمد بن عبدالله ص، دین محمد بن عبدالله ص. تسلیم شدن، داخل شدن در صلح وآشتی، نام یکی از مذاهب عمده که در 116 میلادی توسط حضرت محمدبنعبدالله (ص) رواج پیدا کرد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع زلم، تیرهای منگیا (منگیا قمار) گونه ای از منگیا به زمان کاناگری (جاهلیت) پیش از اسلام که با تیرهای بی پر بازی می شده و اسلام آن را بر انداخته تیرهای قماربی پر که در جاهلیت با آن بازی میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلام
تصویر اخلام
جمع خلم، دوستان یاران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع حلم، خواب ها، شوریده خواب ها، آهستگی ها، جمع حلیم، بردباران خوابهای شیطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابهام
تصویر ابهام
انگشت ستبر و کوتاه، پوشیده گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابکام
تصویر ابکام
جمع بکیم، گنگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احلام
تصویر احلام
شکیبایی ها، وقارها، خردها، جمع حلم، خواب ها، خواب های شیطانی، جمع حلیم، بردباران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابلاء
تصویر ابلاء
((اِ))
عذر خود را بیان کردن، سوگند خوردن، ادا کردن، پذیرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابلاغ
تصویر ابلاغ
((اِ))
رسانیدن، مفرد ابلاغات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابهام
تصویر ابهام
((اِ))
پوشیده گذاشتن، پوشیده سخن گفتن، پوشیدگی، تاریکی، انگشت بزرگ، شست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابرام
تصویر ابرام
((اِ))
استوار کردن، محکم کردن کار، پافشاری کردن، اصرار کردن، به ستوه درآوردن، شکوفه برآوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسلام
تصویر اسلام
((اِ))
تسلیم شدن، فرمان بردن، دینی که محمدبن عبدالله (ص) آورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعلام
تصویر اعلام
باز نمود، ناموران، ویژه نام ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابهام
تصویر ابهام
پیچیدگی، سربستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابلاغ
تصویر ابلاغ
پیام رسانی، رساندن، رسانیدن، فرگفت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابکام
تصویر ابکام
گنگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابرام
تصویر ابرام
پافشاری، پافشاری کردن، استوار کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اقلام
تصویر اقلام
نمونه ها
فرهنگ واژه فارسی سره