معنی احلام
- احلام
- شکیبایی ها، وقارها، خردها، جمع حلم، خواب ها، خواب های شیطانی، جمع حلیم، بردباران
واژههای مرتبط با احلام
احلام
- احلام
- جمع حلم، خواب ها، شوریده خواب ها، آهستگی ها، جمع حلیم، بردباران خوابهای شیطان
احلام
- احلام
- رویاها، صبرها، بردباری ها، جمعِ واژۀ حِلم، حِلم ها، جمعِ واژۀ حُلم، حُلم ها
احلام
- احلام
- احلام مراءه، فرزندان حلیم زادن زن
احلام
- احلام
- جَمعِ واژۀ حِلْم. بردباریها. سکون ها. وقارها. عقلها.
احلام
- احلام
- اوهام، خواب، رویا، شوریده خواب ها، بردباران، شکیبایان، صابران، صابرین
احمام
- احمام
- تب کردن، اندوهاندن، گرم کردن آب، سیاه گرداندن
احلال
- احلال
- فرود آمدن، روا دانستن، بایستن، کیفرسزایی حلال گردانیدن
احلاف
- احلاف
- جمع حلف، هم سوگندان هم پیمانان سوگند دادن
احلاط
- احلاط
- ستیهیدن خشمیدن، شتابیدن، خشماندن، ماندگاری
