بستوه آمدن، بشوهر دادن زن را، بضاعت ساختن. چیزی را سرمایه کردن، سیراب کردن، رسول را جواب شافی گفتن، بیان شافی کردن. هویدا کردن کلام، بضاعت دادن. آخریان فرادادن. (تاج المصادر بیهقی). چیزی به سرمایه دادن. و در فقه، دادن مالی است به دیگری تا بدان متاعی خرد و نصیب و حصه از سود آن او را نباشد، بخلاف مضاربه که هر دو در ربح سهیمند
بستوه آمدن، بشوهر دادن زن را، بضاعت ساختن. چیزی را سرمایه کردن، سیراب کردن، رسول را جواب شافی گفتن، بیان شافی کردن. هویدا کردن کلام، بضاعت دادن. آخریان فرادادن. (تاج المصادر بیهقی). چیزی به سرمایه دادن. و در فقه، دادن مالی است به دیگری تا بدان متاعی خرد و نصیب و حصه از سود آن او را نباشد، بخلاف مضاربه که هر دو در ربح سهیمند
جمع واژۀ بعض. پاره ها. طایفه ها. جزٔها. افراد، از حد درگذشتن و غلو کردن در نادانی و کار زشت، لایعنی گفتن، مکلف شدن کسی بدانچه بالای طاقت اوست، دور رفتن ستور بچرا
جَمعِ واژۀ بعض. پاره ها. طایفه ها. جزٔها. افراد، از حد درگذشتن و غلو کردن در نادانی و کار زشت، لایعنی گفتن، مکلف شدن کسی بدانچه بالای طاقت اوست، دور رفتن ستور بچرا
سوختن دل را اندوه چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سوزانیدن عشق و اندوه یا خشم کسی را. (آنندراج). سوخته کردن اندوه یا عشق یا خشم کسی را. (مصادر زوزنی). سوزانیدن. (از اقرب الموارد) ، مغاک کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
سوختن دل را اندوه چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سوزانیدن عشق و اندوه یا خشم کسی را. (آنندراج). سوخته کردن اندوه یا عشق یا خشم کسی را. (مصادر زوزنی). سوزانیدن. (از اقرب الموارد) ، مغاک کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)