جدول جو
جدول جو

معنی ابزام - جستجوی لغت در جدول جو

ابزام
(اِ)
ابزیم
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابزار
تصویر ابزار
هرچه به وسیلۀ آن کاری انجام شود، آلت، نوار باریک برجسته یا گود زینتی حاشیۀ چیزهایی از قبیل گچ بری، چوب و مانند آن، واسطه برای دستیابی به هدف، دستگاه یا وسیله ای که برای کارهای صنعتی به کار می رود، ادویه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابهام
تصویر ابهام
مبهم بودن، پیچیده بودن، در ادبیات در فن بدیع به کار بردن کلماتی در نظم یا نثر که احتمال دو معنی متقابل داشته باشد، یعنی هم مدح باشد و هم ذم، برای مثال ای خواجه ضیا شود ز روی تو ظلم / با طلعت تو سور نماید ماتم (رشیدالدین وطواط - حدائق السحر فی دقائق الشعر)، ذووجهین، محتمل الضدین، انگشت شست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعزام
تصویر اعزام
روانه کردن، فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازام
تصویر بازام
تاب، نوعی وسیلۀ بازی شامل رشته ای محکم و نشیمنگاهی آویزان در وسط آن که کمی بالاتر از سطح زمین قرار دارد و در هوا به جلو و عقب حرکت می دهند، اورک، بادپیچ، پالوازه، سابود، گواچو، بازپیچ، نرموره، آورک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الزام
تصویر الزام
لازم گردانیدن، واجب کردن، واجب ساختن کاری بر کسی، برعهده قرار دادن، لازم گردانیدن بر خود یا بر دیگری، اجبار، ملازم شدن، همراه شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابرام
تصویر ابرام
اصرار کردن، پافشاری کردن در امری، در علم حقوق تایید حکم یک دادگاه در دادگاه بالاتر یا هم ارزش، استوار کردن، استواری، به ستوه آوردن، تایید کردن
فرهنگ فارسی عمید
آلتی فلزی که در یک طرف آن زبانی است که داخل طرف دیگر میشود و به کمربند چارپایان آویخته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعزام
تصویر اعزام
فرستادن و روانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقزام
تصویر اقزام
جمع قزم، فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
واداشت بایاندن نا گزیراندن فراچوانش گردن گیر کردن وا داشتن وادار کردن بعهده کسی قرار دادن، لازم کردن واجب کردن، اثبات، جمع الزامات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزام
تصویر ارزام
غرش تندر، نالیدن اشتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابرام
تصویر ابرام
در امری پافشاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابکام
تصویر ابکام
جمع بکیم، گنگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابهام
تصویر ابهام
انگشت ستبر و کوتاه، پوشیده گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابزار
تصویر ابزار
آلت، افزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابرام
تصویر ابرام
((اِ))
استوار کردن، محکم کردن کار، پافشاری کردن، اصرار کردن، به ستوه درآوردن، شکوفه برآوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابهام
تصویر ابهام
((اِ))
پوشیده گذاشتن، پوشیده سخن گفتن، پوشیدگی، تاریکی، انگشت بزرگ، شست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الزام
تصویر الزام
((اِ))
وادار کردن، به عهده کسی قرار دادن، لازم گردانیدن، واجب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعزام
تصویر اعزام
((اِ))
در فارسی به معنای فرستادن، روانه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابزار
تصویر ابزار
افزار، آلت، وسیله، مایه، آن چه از ادویه که برای خوشبو کردن در غذا ریزند مانند، فلفل، زردچوبه و دارچین، نوار باریک گچ بری در قسمت بالای دیوار و نزدیک سقف یا در هر جای سطح آن، نقش تزیینی برجسته یا فرورفته روی چوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابهام
تصویر ابهام
پیچیدگی، سربستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابکام
تصویر ابکام
گنگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابزار
تصویر ابزار
وسیله، لوازم، آلت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعزام
تصویر اعزام
گسیل، فرستادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابرام
تصویر ابرام
پافشاری، پافشاری کردن، استوار کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابهام
تصویر ابهام
Ambiguity, Nebulousness, Vagueness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ابهام
تصویر ابهام
двусмысленность , туманность , неопределённость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ابهام
تصویر ابهام
Mehrdeutigkeit, Nebelhaftigkeit, Unklarheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ابهام
تصویر ابهام
неоднозначність , туманність , нечіткість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ابهام
تصویر ابهام
dwuznaczność, mgławica, niejasność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ابهام
تصویر ابهام
含糊 , 模糊
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ابهام
تصویر ابهام
ambiguidade, nebulosidade, vagueza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ابهام
تصویر ابهام
ambiguità, nebulosità, vaghezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ابهام
تصویر ابهام
ambigüedad, nebulosidad, vaguedad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی