معنی الزام الزام لازم گردانیدن، واجب کردن، واجب ساختن کاری بر کسی، برعهده قرار دادن، لازم گردانیدن بر خود یا بر دیگری، اجبار، ملازم شدن، همراه شدن تصویر الزام فرهنگ فارسی عمید