اکسید سرب، گردی سمّی و سرخ رنگ که از حرارت دادن مردار سنگ به دست می آید و در نقاشی، تذهیب، سفالگری، شیشه سازی و نیز به عنوان ضد زنگ برای رنگ کردن اشیای آهنی به کار می رود، سرنج
اکسید سرب، گردی سمّی و سرخ رنگ که از حرارت دادن مردار سنگ به دست می آید و در نقاشی، تذهیب، سفالگری، شیشه سازی و نیز به عنوان ضد زنگ برای رنگ کردن اشیای آهنی به کار می رود، سُرَنج
تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، انگور روباه، روباه رزک، روباه رزه، روباه تربک، روس انگروه، روس انگرده، سکنگور، سگنگور، سگ انگور، روپاس، بارج، پارج، اولنج، عنب الثعلب، لما، ثلثان، تاجریزی پیچ
تاجریزی، گیاهی پایا علفی پرشاخه و بالارونده با برگ های پهن و دندانه دار، گل های سفید و میوه های ریز و سرخ رنگ شبیه دانۀ انگور که در کنارۀ جنگل ها و ساحل رودخانه ها می روید و بلندیش تا دو متر می رسد، جوشاندۀ ساقه های آن در طب قدیم به عنوان معرق و تصفیه کنندۀ خون در طب به کار می رفته، اَنگور روباه، روباه رَزَک، روباه رَزه، روباه تُربَک، روس اَنگروه، روس اَنگُرده، سَکَنگور، سَگَنگور، سَگ اَنگور، روپاس، بارَج، پارَج، اَولَنج، عِنَبُ الثَعلَب، لَما، ثَلِثان، تاجریزی پیچ
دهی است جزء دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز که در هفت هزارگزی جنوب خاوری شهر تبریز و یک هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر در جلگه واقع است. منطقه ای است ییلاقی و سردسیر با 3613 تن سکنه. آبش از چشمه و رود خانه بارنج (بارنج چای). محصولش غلات، حبوبات، سنجد. شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز که در هفت هزارگزی جنوب خاوری شهر تبریز و یک هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر در جلگه واقع است. منطقه ای است ییلاقی و سردسیر با 3613 تن سکنه. آبش از چشمه و رود خانه بارنج (بارنج چای). محصولش غلات، حبوبات، سنجد. شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
نارجیل باشد. (مفردات ابن بیطار چ مصرص 83) (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 71) (ترجمه ابن بیطار به فرانسه ص 201) (بحر الجواهر) (فهرست مخزن الادویه) (ناظم الاطباء) (دمزن). نارگیل. جوز هندی. چودار. رجوع به بادنج، نارجیل، نارگیل و جوز هندی شود.
نارجیل باشد. (مفردات ابن بیطار چ مصرص 83) (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 71) (ترجمه ابن بیطار به فرانسه ص 201) (بحر الجواهر) (فهرست مخزن الادویه) (ناظم الاطباء) (دِمزن). نارگیل. جوز هندی. چودار. رجوع به بادِنج، نارجیل، نارگیل و جوز هندی شود.
جمع واژۀ برج: رایهای تو در آفاق مصالح بدرست سعدهائی است که در انجم و در ابراج است. مسعودسعد. چون بیک شب مه برد ابراج را از چه منکر میشوی معراج را. مولوی
جَمعِ واژۀ بُرج: رایهای تو در آفاق مصالح بدُرُست سعدهائی است که در انجم و در ابراج است. مسعودسعد. چون بیک شب مه بُرد ابراج را از چه منکر میشوی معراج را. مولوی
طبقی باشد بی کناره که از روی سازند و بر پشت آن قبه کنند و بندی بر آن بگذارند و روزهای جشن وتماشا دو تای آن را بدست گرفته بر هم زنند تا از آن آوازی برآید و آن را سنج نیز گویند. (برهان).
طبقی باشد بی کناره که از روی سازند و بر پشت آن قبه کنند و بندی بر آن بگذارند و روزهای جشن وتماشا دو تای آن را بدست گرفته بر هم زنند تا از آن آوازی برآید و آن را سنج نیز گویند. (برهان).
حلقه ای از زر یا سیم و مانند آن که زنان برمچ و بند دست یا مچ و بند پای کنند زینت را. و آنرااورنجن و اورنجین نیز نامند. آنچه را بر دست کنند دست ابرنجن و دست آبرنجن و دست آورنجن و دست اورنجن و دست اورنجین و دست بند نامند، و عرب سوار گوید. و آنچه را بر پای کنند پای ابرنجن و پای آبرنجن و پای ابرنجین وپای اورنجن و پای اورنجین گویند، و عرب خلخال نامد
حلقه ای از زر یا سیم و مانند آن که زنان برمچ و بند دست یا مچ و بند پای کنند زینت را. و آنرااورنجن و اورنجین نیز نامند. آنچه را بر دست کنند دست ابرنجن و دست آبرنجن و دست آورنجن و دست اورنجن و دست اورنجین و دست بند نامند، و عرب سِوار گوید. و آنچه را بر پای کنند پای ابرنجن و پای آبرنجن و پای ابرنجین وپای اورنجن و پای اورنجین گویند، و عرب خلخال نامد
کلمه غیرمنصرف، جای بلند. گویند: انصب علیه من طمار (بالفتح عن الکسائی وبالکسر عن الاصمعی) ، و فی الحدیث: فلیزم نفسه من طمار، ای الموضع المرتفع، و قیل اسم جبیل، ای لاینبغی ان یعرض نفسه للمهالک قائلاً قد توکلت. (منتهی الارب). - ابنتاطمار، دو کوه پشته است بلند. (منتهی الارب). - بنات طمار، سختی و داهیه. (منتهی الارب)
کلمه غیرمنصرف، جای بلند. گویند: انصب علیه من طَمارَ (بالفتح عن الکسائی وبالکسر عن الاصمعی) ، و فی الحدیث: فلیزم نفسه من طمار، ای الموضع المرتفع، و قیل اسم جبیل، ای لاینبغی ان یعرض نفسه للمهالک قائلاً قد توکلت. (منتهی الارب). - ابنتاطمار، دو کوه پشته است بلند. (منتهی الارب). - بنات طمار، سختی و داهیه. (منتهی الارب)
سرب سوخنه که آنرا بتفسانند تا سرخ شود و نمک بر آن کنند سلیقون زرگون سرنج، اسفیداج سوخته خاکستر قلعی و سرب وقتی که سخت سوخته باشد سپیده، رنگی است که نقاشان بکار برند سرنج طبقی است بی کناره که در هنگام جشن بر دو دست میگیرند و بر هم میزنند تا از آن آواز بر آید سنج
سرب سوخنه که آنرا بتفسانند تا سرخ شود و نمک بر آن کنند سلیقون زرگون سرنج، اسفیداج سوخته خاکستر قلعی و سرب وقتی که سخت سوخته باشد سپیده، رنگی است که نقاشان بکار برند سرنج طبقی است بی کناره که در هنگام جشن بر دو دست میگیرند و بر هم میزنند تا از آن آواز بر آید سنج
حلقه ای از زر یا سیم و مانند آن که زنان برای زینت بر مچ و بند دست یا مچ و بند پای کنند و آنرا اورنجن و اورنجین نیزنامند و آنچه را بر دست کنند دست آبرنجن و دست آورنجن و دست اورنجن و دست اورنجین و دست بند گویند و عرب سوار گوید. و آنچه را بر پای کنند ابرنجن و پای آبرنجن و پایابرنجین و پای اورنجن و پای اورنجین گویند و عرب خلخال نامد
حلقه ای از زر یا سیم و مانند آن که زنان برای زینت بر مچ و بند دست یا مچ و بند پای کنند و آنرا اورنجن و اورنجین نیزنامند و آنچه را بر دست کنند دست آبرنجن و دست آورنجن و دست اورنجن و دست اورنجین و دست بند گویند و عرب سوار گوید. و آنچه را بر پای کنند ابرنجن و پای آبرنجن و پایابرنجین و پای اورنجن و پای اورنجین گویند و عرب خلخال نامد
حلقه ای از زر یا سیم و مانند آن که زنان برای زینت بر مچ و بند دست یا مچ و بند پای کنند و آنرا اورنجن و اورنجین نیزنامند و آنچه را بر دست کنند دست آبرنجن و دست آورنجن و دست اورنجن و دست اورنجین و دست بند گویند و عرب سوار گوید. و آنچه را بر پای کنند ابرنجن و پای آبرنجن و پایابرنجین و پای اورنجن و پای اورنجین گویند و عرب خلخال نامد
حلقه ای از زر یا سیم و مانند آن که زنان برای زینت بر مچ و بند دست یا مچ و بند پای کنند و آنرا اورنجن و اورنجین نیزنامند و آنچه را بر دست کنند دست آبرنجن و دست آورنجن و دست اورنجن و دست اورنجین و دست بند گویند و عرب سوار گوید. و آنچه را بر پای کنند ابرنجن و پای آبرنجن و پایابرنجین و پای اورنجن و پای اورنجین گویند و عرب خلخال نامد