جدول جو
جدول جو

معنی ابرضاض - جستجوی لغت در جدول جو

ابرضاض(سَ پَ)
رجوع به ابراض شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابرناک
تصویر ابرناک
ویژگی آسمان هنگامی که پوشیده از ابر است، ابرآلوده، دارای ابر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتضاض
تصویر افتضاض
اندک اندک آب ریختن، ازالۀ بکارت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انقضاض
تصویر انقضاض
افتادن، افتادن و فرود آمدن بنا، فرود آمدن چیزی بر چیزی، رفتن ستاره، فرو شدن ستاره
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ بری ٔ
لغت نامه دهخدا
(یَ)
خود درپوشیدن. (زوزنی). خود بر سر گرفتن. کلاه خود بر سر نهادن
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
تثنیۀ ابرد. بامداد و شبانگاه. (مهذب الاسماء). صبح و شامگاه. صبح و شام و سایۀ آن دو:
وزآن پس دو ماه ابردان برگذاشت
که یک روز بی پرده درگه نداشت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اَبَ)
نام وزیر اردشیر بابکان. ابن رجفر، یا بزرجفرمدار. و بعضی گمان برده اند ابرسام، تن سر است
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ رَ / رُو)
رخش شدن اسب. (زوزنی). چپار شدن اسب
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بگفتۀ بعض لغت نامه ها، متحیر و حیران و سرگردان. و ظاهراً این کلمه موضوع و مجعول است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
باابر: آسمانی، هوائی، روزی، شبی ابرناک.
- ابرناک شدن هوا، تغیّم. تغییم. غیمومت. غیمومه. اغمام. اغامه. تربﱡد. تدجیج. تخیل
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
معرب کلمه پرویز، مانند ابرویز
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
جمع واژۀ بری ٔ
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ خُ)
پراکنده شدن. پریشان شدن. (منتهی الأرب).
لغت نامه دهخدا
(رَ نِ)
احتضاض نفس خویش، خود را قاصر شمردن، بطاعت و خدمت شتافتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ کَ / کِ)
سپید شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). سخت سپید شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
درنگی کردن. (منتهی الأرب). درنگی شدن مرد. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ)
گیاه گوناگون برآوردن زمین آنگاه که گیاهان را برای خردی و حقیری از یکدیگر باز نتوان شناخت
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ برض
لغت نامه دهخدا
(سِ رَ / رِ شِ)
اندک عطا کردن
لغت نامه دهخدا
ریزش در ساختمان، فرود: در ستارگان، کوس بستن فرود آمدن، تاختن، افتادن بسرعت (بناو غیره)، رفتن ستاره سقوط سریع ستاره، جمع انقضاضات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ائتضاض
تصویر ائتضاض
رنج یافتن، بیچارگی بیچاره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارضاض
تصویر ارضاض
خوی ریختن، درنگیدن، بریدن شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابرناک
تصویر ابرناک
ابری دارای ابر پوشیده از ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتیاض
تصویر ابتیاض
خود پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارفضاض
تصویر ارفضاض
سرازیر شدن اشک، راه افتادن شاش، ریزش خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتضاض
تصویر اقتضاض
دختری برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتضاض
تصویر افتضاض
ازاله بکارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهضاض
تصویر انهضاض
شکسته شدن کوفته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابیضاض
تصویر ابیضاض
سپید شدن سخت سپید شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتضاض
تصویر اهتضاض
کوفتن، شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقضاض
تصویر انقضاض
((اِ قِ))
افتادن به سرعت (بنا و غیره)، رفتن ستاره، سقوط سریع ستاره، جمع انقضاضات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتضاض
تصویر افتضاض
((اِ تِ))
دوشیزگی را ربودن، اندک اندک ریختن آب، سر آمدن عده زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابرناک
تصویر ابرناک
دارای ابر، پوشیده از ابر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابیضاض
تصویر ابیضاض
((اِ))
سپید شدن، سخت سپید شدن
فرهنگ فارسی معین