جدول جو
جدول جو

معنی ابارت - جستجوی لغت در جدول جو

ابارت
اباره. گشن دادن خرمابن و اصلاح آن، اصلاح زرع و کشت، هلاک کردن
لغت نامه دهخدا
ابارت
گشن دادن خرما بن و اصلاح آن مایه خرما بن نر را بخرما بن ماده رساندن، هلاک کردن، اصلاح کشت و زرع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مجموع الفاظ و کلمات بدون فعل مانند انجمن علمی دانشجویان دانشکدۀ ادبیات، سخن، گفتار، اصطلاح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابانت
تصویر ابانت
آشکار کردن، واضح ساختن، هویدا ساختن، جدا کردن، پیدا شدن، آشکار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امارت
تصویر امارت
امیر شدن، فرمانروایی، منصب امیر، حوزۀ فرمانروایی امیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادارت
تصویر ادارت
به گردش درآوردن، گرداندن، چرخاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اثارت
تصویر اثارت
کسی را برانگیختن، جمع آوری، به ویژه جمع آوری اموالی که به زور از کسی گرفته شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابادت
تصویر ابادت
هلاک کردن، نابود ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربارت
تصویر ربارت
زیرکیدن زیرک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبارت
تصویر عبارت
تفسیر و تاویل، شرح، بیان و تعبیر کردن، طرز بیان، طریقه ادای سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امارت
تصویر امارت
امیر شدن، فرمانروایی، فرماندهی، سرداری، ولایت حوزه زیر فرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغارت
تصویر اغارت
غارتیدن تاراج کردن غارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبارت
تصویر جبارت
اصلاح و نیکو کردن حال کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعارت
تصویر اعارت
عاریت دادن چیزی را بکسی بعاریت سپردن ایرمان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباثت
تصویر اباثت
شیار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابانت
تصویر ابانت
پیداکردن، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابادت
تصویر ابادت
هلاک کردن، هلاک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباخت
تصویر اباخت
فرو نشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
مباح کردن حلال کردن جایز دانستن مقابل تحریم حرام کردن، جواز روایی، عبارتست از نداشتن اعتقاد بوجود تکلیف و روا داشتن ارتکاب محرمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباره
تصویر اباره
آواران، مردم آوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباتت
تصویر اباتت
شب گذرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اجاره اجاره ها. رهانیدن بفریاد رسیدن زینهار دادن، به مزد دادن خانه و جز آن، به مزد گرفتن، اجیر داشتن، کراء کرایه منفعت مالی که مستاء جر به موجر بپردازد، مزدوری که کسی را میدهند، تملیک منافع عقدی که بموجب آن مستاء جر مالک منافع عین مستاء جره شود
فرهنگ لغت هوشیار
اواره دیوان، چرخاندن گرداندن گردانیدن، گرد کردن گرد گرداندن چرخانیدن، گردیدن، مبت به علت دوار شدن، کار گردانی مدیری راه بردن کاری و دستگاهی نظم و نسق دادن سرپرستی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
در بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشارت
تصویر اشارت
چیزی را آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابانت
تصویر ابانت
((اِ نَ))
آشکار کردن، واضح ساختن، پیدا شدن، ظهور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اباره
تصویر اباره
((اِ یا اَ رِ))
مایه خرمابن نر را به خرمابن ماده رساندن، هلاک کردن، اصلاح کشت و زرع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اباحت
تصویر اباحت
((اِ حَ))
حلال کردن، روا دانستن، جایز، به تکلیف اعتقادی نداشتن و انجام محّرمات را جایز دانستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اباتت
تصویر اباتت
((اِ تَ))
اباته، شب را در جایی گذراندن، شب را در جایی به سر بردن، بیتوته کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
((اَ یا اِ رَ))
دربند کردن، بردگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشارت
تصویر اشارت
با دست چیزی را نشان دادن، با حرکت دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن، دستور، فرمان، رمز، ایماء، تقریر، بیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امارت
تصویر امارت
((اِ رَ))
فرمانروایی، ناحیه ای که زیر فرمان امیری باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبارت
تصویر عبارت
((عِ رَ))
بیان کردن، تعبیر کردن سخن یا خواب، سخن گفتن، طرز بیان، ادای سخن، ترکیب چند کلمه یا جمله که دلالت بر معنی و مطلبی بکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبارت
تصویر عبارت
گزاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
بردگی
فرهنگ واژه فارسی سره