معنی اباحت - فرهنگ فارسی معین
معنی اباحت
- اباحت((اِ حَ))
- حلال کردن، روا دانستن، جایز، به تکلیف اعتقادی نداشتن و انجام محّرمات را جایز دانستن
تصویر اباحت
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اباحت
اباحت
- اباحت
- مباح کردن حلال کردن جایز دانستن مقابل تحریم حرام کردن، جواز روایی، عبارتست از نداشتن اعتقاد بوجود تکلیف و روا داشتن ارتکاب محرمات
فرهنگ لغت هوشیار
اباحت
- اباحت
- اباحه. مباح کردن. حلال کردن. جائز داشتن. روا شمردن. حلیت. جواز. روائی. دستوری. رخصت. مقابل حَظْر و تحریم و منع:
کاین اباحت زین جماعت فاش شد
رخصت هر مفلس قلاش شد.
مولوی.
، غارت کردن، از بیخ برکندن، ظاهر کردن راز
لغت نامه دهخدا
ابارت
- ابارت
- گشن دادن خرما بن و اصلاح آن مایه خرما بن نر را بخرما بن ماده رساندن، هلاک کردن، اصلاح کشت و زرع
فرهنگ لغت هوشیار