از القاب پیغمبر اسلام حضرت محمد مصطفی (ص)، خاتم الأنبیاء، خاتم رسل، خاتم انبیا، شارع مقدّس، سرور کائنات، صفوت آدمیان برای مثال شعر حسان بن ثابت را به خوش طبعی شنود / پادشاه دین رسول ابطحی خیرالانام (سوزنی - ۲۶۶)
از القاب پیغمبر اسلام حضرت محمد مصطفی (ص)، خَاتَمُ الأَنبیاء، خَاتَمِ رُسُل، خاتَمِ اَنبیا، شَارِعِ مُقَدَّس، سَروَرِ کَائِنات، صَفوَتِ آدَمیان برای مِثال شعر حسان بن ثابت را به خوش طبعی شنود / پادشاه دین رسول ابطحی خیرالانام (سوزنی - ۲۶۶)
محمد بن سلیمان بن محمدصباحی معلم. مکنی به ابوعمرو. او از عیسی بن شعیب قسملی و عاصم بن سلیمان کوفی و از وی قاسم بن نصر محرومی (مخزومی ؟) و هشام بن علی سیرافی روایت کنند. و گفته اند که نام او سلیمان است. (سمعانی ص 349 ورق الف) وی از اولاد صباح بن لکیزبن اقصی بن عبدقیس و مکنی به حیزه است و از پیغمبر روایت کند و از این قبیله جز وی کسی پیغمبر را درک نکرد. (سمعانی ص 349 ورق الف) عبدالحرب بن زید بن صفوان بن صباح وی از جانب قوم خود به رسالت نزد پیغمبر شد و آن حضرت او را عبدالله نامید. (الانساب سمعانی ص 349 ورق الف) احمد بن حسین بن هارون صباحی مکنی به ابوبکر. وی از قبیلۀ صباح است از بنی سهم. (الانساب سمعانی ص 349 ورق الف) یزید بن سعید مدینی. وی دو حدیث از مالک بن انس روایت کند. (الانساب سمعانی ص 349 ورق الف)
محمد بن سلیمان بن محمدصباحی معلم. مکنی به ابوعمرو. او از عیسی بن شعیب قسملی و عاصم بن سلیمان کوفی و از وی قاسم بن نصر محرومی (مخزومی ؟) و هشام بن علی سیرافی روایت کنند. و گفته اند که نام او سلیمان است. (سمعانی ص 349 ورق الف) وی از اولاد صباح بن لکیزبن اقصی بن عبدقیس و مکنی به حیزه است و از پیغمبر روایت کند و از این قبیله جز وی کسی پیغمبر را درک نکرد. (سمعانی ص 349 ورق الف) عبدالحرب بن زید بن صفوان بن صباح وی از جانب قوم خود به رسالت نزد پیغمبر شد و آن حضرت او را عبدالله نامید. (الانساب سمعانی ص 349 ورق الف) احمد بن حسین بن هارون صباحی مکنی به ابوبکر. وی از قبیلۀ صباح است از بنی سهم. (الانساب سمعانی ص 349 ورق الف) یزید بن سعید مدینی. وی دو حدیث از مالک بن انس روایت کند. (الانساب سمعانی ص 349 ورق الف)
جمع واژۀ اضحیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ اضحیه و آن گوسپندی است که برای قربانی تهیه کنند. (از اقرب الموارد). قربانیها. و رجوع به اضحیه شود
جَمعِ واژۀ اضحیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ اضحیه و آن گوسپندی است که برای قربانی تهیه کنند. (از اقرب الموارد). قربانیها. و رجوع به اضحیه شود
کافوری که بشهر رباح منسوب است. (از اقرب الموارد). نوعی از کافور. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اینکه میگویند رباح نام محلی یا پادشاهی است بگمان من بی اصل است، تنها جایی که بنام رباح هست قلعه ای است به اندلس از اعمال طلیطله و آنجا مشهور به داشتن کافور نیست وکافور رباحی یا عطر زباد است و یا کافوری که بوی زباد دهد یا برای جودت آن کافور را رباحی گویند، یعنی کافوری خوشبوی تر. (از یادداشت مرحوم دهخدا). جنسی است از کافور. (از تاج العروس). و رجوع به رباح شود منسوب است به قلعۀ رباح که در بلاد اندلس واقع شده. (از اللباب فی تهذیب الانساب) (معجم البلدان) (انساب سمعانی). شاید نام بنیانگذار آن رباح باشد. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
کافوری که بشهر رباح منسوب است. (از اقرب الموارد). نوعی از کافور. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اینکه میگویند رباح نام محلی یا پادشاهی است بگمان من بی اصل است، تنها جایی که بنام رباح هست قلعه ای است به اندلس از اعمال طلیطله و آنجا مشهور به داشتن کافور نیست وکافور رباحی یا عطر زباد است و یا کافوری که بوی زباد دهد یا برای جودت آن کافور را رباحی گویند، یعنی کافوری خوشبوی تر. (از یادداشت مرحوم دهخدا). جنسی است از کافور. (از تاج العروس). و رجوع به رباح شود منسوب است به قلعۀ رباح که در بلاد اندلس واقع شده. (از اللباب فی تهذیب الانساب) (معجم البلدان) (انساب سمعانی). شاید نام بنیانگذار آن رباح باشد. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
قاسم بن شارح. محدث و فقیه بود. (از معجم البلدان). محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد. محمد بن سعد. نحوی و لغوی و شاعر که بسبب انتساب به شهرحیان، حیانی نیز گفته شده است. (از معجم البلدان)
قاسم بن شارح. محدث و فقیه بود. (از معجم البلدان). محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد. محمد بن سعد. نحوی و لغوی و شاعر که بسبب انتساب به شهرحیان، حیانی نیز گفته شده است. (از معجم البلدان)
آن که قائل به رفع حکم حرمت است و همه چیز را درخور ارتکاب می شمارد. جمعی که خود را به صوفیان منتسب می شمرده اند، و قائل به رفع حکم حرمت بوده اند و آنان را ’اباحی’ و ’اباحتی’ و ’صوفیۀ اباحیه’ نیز گویند. (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر ج 7). از مباحی ّ عربی، که به اباحه معتقد باشد و همه چیز را مباح شمرد و چیزی را حرام و ناروا نداند: ما رند و مقامر و مباحی ایم انگشت نمای هر نواحی ایم. عطار (از فرهنگ فارسی معین). زهد از تو مباحی شد، تسبیح صراحی شد جان را که فلاحی شد با رطل گران کرده. مولوی (کلیات شمس ج 7). امروزسماع است و شراب است و صراحی یک ساقی بدمست یکی جمع مباحی. مولوی (ایضاً). روحی است مباحی که از آن روح چشیده ست کو روح قدیمی و کجا روح ریاحی. مولوی (ایضاً)
آن که قائل به رفع حکم حرمت است و همه چیز را درخور ارتکاب می شمارد. جمعی که خود را به صوفیان منتسب می شمرده اند، و قائل به رفع حکم حرمت بوده اند و آنان را ’اباحی’ و ’اباحتی’ و ’صوفیۀ اباحیه’ نیز گویند. (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر ج 7). از مُباحی ّ عربی، که به اباحه معتقد باشد و همه چیز را مباح شمرد و چیزی را حرام و ناروا نداند: ما رند و مقامر و مباحی ایم انگشت نمای هر نواحی ایم. عطار (از فرهنگ فارسی معین). زهد از تو مباحی شد، تسبیح صراحی شد جان را که فلاحی شد با رطل گران کرده. مولوی (کلیات شمس ج 7). امروزسماع است و شراب است و صراحی یک ساقی بدمست یکی جمع مباحی. مولوی (ایضاً). روحی است مباحی که از آن روح چشیده ست کو روح قدیمی و کجا روح ریاحی. مولوی (ایضاً)
روا دانستن روایی، آشکار کردن مباح کردن حلال کردن جایز دانستن مقابل تحریم حرام کردن، جواز روایی، عبارتست از نداشتن اعتقاد بوجود تکلیف و روا داشتن ارتکاب محرمات
روا دانستن روایی، آشکار کردن مباح کردن حلال کردن جایز دانستن مقابل تحریم حرام کردن، جواز روایی، عبارتست از نداشتن اعتقاد بوجود تکلیف و روا داشتن ارتکاب محرمات