جدول جو
جدول جو

معنی ابطحی

ابطحی
از القاب پیغمبر اسلام حضرت محمد مصطفی (ص)، خاتم الأنبیاء، خاتم رسل، خاتم انبیا، شارع مقدّس، سرور کائنات، صفوت آدمیان برای مثال شعر حسان بن ثابت را به خوش طبعی شنود / پادشاه دین رسول ابطحی خیرالانام (سوزنی - ۲۶۶)
تصویری از ابطحی
تصویر ابطحی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ابطحی

اباحی

اباحی
اباحتی، آنکه هر چیز و هر کاری را مباح می داند و ارتکاب هر گناهی را جایز می شمارد
اباحی
فرهنگ فارسی عمید

افطحی

افطحی
منسوب به افطح است و آن لقب جمعی از غلاه شیعه است. (از انساب سمعانی) : فرقتی ضعیف به امامت عبدالله افطح بگفتند که ایشان را افطحی خوانند. (جهانگشای جوینی) ، قلم. کلک. (ناظم الاطباء).
- افعی قربان، کمان تیراندازی. (ناظم الاطباء).
- افعی کاه رباپیکر، شعلۀ آتش. افعی مرجان عصب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ابوحی

ابوحی
مؤذن. او از نوبان و از او یزید بن شریح روایت کند
لغت نامه دهخدا

ابطح

ابطح
تند ابرو بستررود، سنگستان رود فراخ که در او سنگریزه ها باشد رودخانه فراخ جوی در سنگلاخ رفتنگاه آب و سیل که در آن سنگریزه بسیار باشد، زمین فراخ هموار هامون
فرهنگ لغت هوشیار

ابطی

ابطی
رگی است در ذراع منسوب به ابط، بغل، به آبستنی دادن
لغت نامه دهخدا

ابطح

ابطح
رود فراخ که در او سنگریزه ها باشد. رود فراخ که در او سنگریزه بود. (مهذب الاسماء). رود فراخ. رود خانه فراخ. جوی در سنگلاخ. رفتنگاه آب و سیل که در آن سنگریزۀ بسیار باشد، زمین فراخ هموار. هامون. زمین هامون. و مرادف آن بطیحه و بطحاء است. ابوزید گوید ابطح سیلگاه است تنگ باشد یا وسیع. ج، بطاح، اباطح، بطائح. و گفته اند که اباطح جَمعِ واژۀ ابطح، وبطائح جَمعِ واژۀ بطیحه، و بطاح و بطحاوات جَمعِ واژۀ بطحاء باشد
لغت نامه دهخدا