ساز کردن. بسیج کردن. بسیجیدن (رفتن را). ساختن رفتن را و عزم کردن بر آن. (تاج المصادر بیهقی). ساز رفتن کردن و بازآمدن، مشتاق وطن شدن. آرزومندی زادبوم، بساختن کاری را. (زوزنی) ، دست بردن (بشمشیر). دست بشمشیر زدن ازبهر کشیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، جنبانیدن. ابابت. اباب
ساز کردن. بسیج کردن. بسیجیدن (رفتن را). ساختن رفتن را و عزم کردن بر آن. (تاج المصادر بیهقی). ساز رفتن کردن و بازآمدن، مشتاق وطن شدن. آرزومندی زادبوم، بساختن کاری را. (زوزنی) ، دست بردن (بشمشیر). دست بشمشیر زدن ازبهر کشیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، جنبانیدن. اِبابت. اِباب
راهگذری (ترجمان القران) راه نشین رهگذری: ابن السبیل راهگذاری است اگر توانگر باشد و اگر درویش بحکم مهمانی بتو فروآید... در اصطلاح فقیهان مسافری که در شهر خود توانگر است لیکن در سفر بی زاد و راحله مانده است و توانایی رفتن بخانه خود را ندارد. به چنین کس زکات میتوان داد، جمع ابناالسبیل
راهگذری (ترجمان القران) راه نشین رهگذری: ابن السبیل راهگذاری است اگر توانگر باشد و اگر درویش بحکم مهمانی بتو فروآید... در اصطلاح فقیهان مسافری که در شهر خود توانگر است لیکن در سفر بی زاد و راحله مانده است و توانایی رفتن بخانه خود را ندارد. به چنین کس زکات میتوان داد، جمع ابناالسبیل
مخفف (ابوالقاسم) است و بیشتر آنرا در مقام کوچک شمردن و در خطاب به آشنا و خویشاوندی که با او تکلف و رو دربایستی نداشته باشند بکار میبرند و گاه آنرا بهر کس اطلاق کنند و مراد شخصی نیست که نام او ابوالقاسم باشد: یکی نیست از این مرتیکه بپرسد: ابلی خرت بچند است ک (ص. هدایت. زنده بگورص 44)
مخفف (ابوالقاسم) است و بیشتر آنرا در مقام کوچک شمردن و در خطاب به آشنا و خویشاوندی که با او تکلف و رو دربایستی نداشته باشند بکار میبرند و گاه آنرا بهر کس اطلاق کنند و مراد شخصی نیست که نام او ابوالقاسم باشد: یکی نیست از این مرتیکه بپرسد: ابلی خرت بچند است ک (ص. هدایت. زنده بگورص 44)
اوام منش آنکه هردم برنگی درآید، دراصطلاح صوفیان زمان حال (میانه ماضی و مشتقبل) ونیز واردی است از خداوند که بسالک پیوندد و او را از گذشته و آینده غافل گرداند وصوفی ازین جهت ابن الوقت گویند که فرست را از دست نمیدهد و در حال حاضر وظایف قلبی خود را بانجام میرساند و پروای گذشته و آینده ندارد صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق، نیست فردا گفتن از شرط طریق
اوام منش آنکه هردم برنگی درآید، دراصطلاح صوفیان زمان حال (میانه ماضی و مشتقبل) ونیز واردی است از خداوند که بسالک پیوندد و او را از گذشته و آینده غافل گرداند وصوفی ازین جهت ابن الوقت گویند که فرست را از دست نمیدهد و در حال حاضر وظایف قلبی خود را بانجام میرساند و پروای گذشته و آینده ندارد صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق، نیست فردا گفتن از شرط طریق
دانشپور عالم ماتقن دانشمند مبرزا. این ترکیب همیشه باضافه استعمال شود: برادر خوانده ای داشت بفطانت ذهن ورزانت رای مشهور... . این بجده رشد و کیاست نهادی همه حدس وفراست
دانشپور عالم ماتقن دانشمند مبرزا. این ترکیب همیشه باضافه استعمال شود: برادر خوانده ای داشت بفطانت ذهن ورزانت رای مشهور... . این بجده رشد و کیاست نهادی همه حدس وفراست
پوربامداد صبح بامداد خرگوش که به دها و ذکا چون پرتو این ذکا از میان انجم میتافت آنجا حاضر بود اعتراض آغاز نهاد. توضیح مرحوم قزوینی درمورد عبارات فوق نوشته اند: سعدالدین صبح را با آفتاب خلط کرده و ابن ذکار را بمعنی آفتاب گرفته ولی درعبارت مذکور میتوان ابن ذکار را بمعنی صبح گرفت بلکه فقط درصبح ظهور دارد نه در آفتاب چونه تافتن پرتو آفتاب از میان انجم درست نیست
پوربامداد صبح بامداد خرگوش که به دها و ذکا چون پرتو این ذکا از میان انجم میتافت آنجا حاضر بود اعتراض آغاز نهاد. توضیح مرحوم قزوینی درمورد عبارات فوق نوشته اند: سعدالدین صبح را با آفتاب خلط کرده و ابن ذکار را بمعنی آفتاب گرفته ولی درعبارت مذکور میتوان ابن ذکار را بمعنی صبح گرفت بلکه فقط درصبح ظهور دارد نه در آفتاب چونه تافتن پرتو آفتاب از میان انجم درست نیست