جدول جو
جدول جو

معنی اب

اب
ساز کردن. بسیج کردن. بسیجیدن (رفتن را). ساختن رفتن را و عزم کردن بر آن. (تاج المصادر بیهقی). ساز رفتن کردن و بازآمدن، مشتاق وطن شدن. آرزومندی زادبوم، بساختن کاری را. (زوزنی) ، دست بردن (بشمشیر). دست بشمشیر زدن ازبهر کشیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، جنبانیدن. ابابت. اباب
لغت نامه دهخدا