جمع واژۀ امام. بزرگان. سران. پیشوایان: یکی را از بزرگان ائمه پسری وفات یافت. (گلستان باب هفتم). - ائمۀ جماعت،پیش نمازان. - ائمۀ راشدین، ائمۀ هدی، ائمۀ اثناعشر، ائمۀ اطهار، دوازده امام از نسل علی و فاطمه علیهم االسلام. - ائمۀ لغت، ائمۀ نحو، قدوه ها و ارکان لغت و نحو
جَمعِ واژۀ امام. بزرگان. سران. پیشوایان: یکی را از بزرگان ائمه پسری وفات یافت. (گلستان باب هفتم). - ائمۀ جماعت،پیش نمازان. - ائمۀ راشدین، ائمۀ هدی، ائمۀ اثناعشر، ائمۀ اطهار، دوازده امام از نسل علی و فاطمه علیهم االسلام. - ائمۀ لغت، ائمۀ نحو، قدوه ها و ارکان لغت و نحو
جمع امام، پیشوایان، سران ائمه اطهار: امامان شیعه ائمه جماعت: پیش نمازان ائمه الاسماء: هفت اسم اول خداوند که اسماء الهی نامیده می شوند و عبارتند از، حی، عالم، مرید، قادر، سمیع، بصیر و متکلم
جمع امام، پیشوایان، سران ائمه اطهار: امامان شیعه ائمه جماعت: پیش نمازان ائمه ُالاسماء: هفت اسم اول خداوند که اسماء الهی نامیده می شوند و عبارتند از، حی، عالم، مرید، قادر، سمیع، بصیر و متکلم
اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، همینک، اینک، الآن، فی الحال، حالیا، الحال، ایدون، فعلاً، نون، همیدون، ایدر، بالفعل، کنون، عجالتاً، حالا این چنین این همه یاوه، بیهوده
اَکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، هَمینَک، اینَک، اَلآن، فِی الحال، حالیا، اَلحال، ایدون، فِعلاً، نون، هَمیدون، ایدَر، بِالفِعل، کُنون، عِجالَتاً، حالا این چنین این همه یاوه، بیهوده
یک پای اسب. یکی از پاهای اسب. یکی از دست و پای اسب. یکی از چهار دست و پای ستوران. (منتهی الارب) ، چراغپایه. (ملخص اللغات حسن خطیب) (مهذب الاسماء) ، پائین پای تختخواب، قبضه. شمشیر. دستۀ شمشیر. (ناظم الاطباء) : شاها قوام عالم از دست و تیغ تست بر دست گیر قائمۀ تیغ جانگزای. سوزنی. میان فریقین حربی عظیم قائم شد و جز قائمۀ شمشیر دستگیر نبود. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 294) ، ستون. پایه: شراعی از دیباء رومی بدو قائمۀ زرین و دو قائمه سیمین در سر آن کشیده. (ترجمه تاریخ یمینی خطی ص 275) ، آستانه. در. (مهذب الاسماء) ، یک ورق کتاب. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح علم هندسه آن را گویند که خطی مستقیم را بر خطی مستقیم مفروض به نهجی نصب و قائم کنند که از هر دو پهلویش دو زاویه برابر یکدیگر حادث شوند. پس هریک از این دو زاویه را زاویۀ قائمه گویند و هریک ازآن خطوط را که زاویۀ قائمه از آنها پیدا شود عمود نامند. (غیاث) ، شمع که در بنائی ها بکاربرند و قائمه زدن شمع زدن است. - قائمه زدن. قائمۀ خنجر. قائمۀ شمشیر
یک پای اسب. یکی از پاهای اسب. یکی از دست و پای اسب. یکی از چهار دست و پای ستوران. (منتهی الارب) ، چراغپایه. (ملخص اللغات حسن خطیب) (مهذب الاسماء) ، پائین پای تختخواب، قبضه. شمشیر. دستۀ شمشیر. (ناظم الاطباء) : شاها قوام عالم از دست و تیغ تست بر دست گیر قائمۀ تیغ جانگزای. سوزنی. میان فریقین حربی عظیم قائم شد و جز قائمۀ شمشیر دستگیر نبود. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 294) ، ستون. پایه: شراعی از دیباء رومی بدو قائمۀ زرین و دو قائمه سیمین در سر آن کشیده. (ترجمه تاریخ یمینی خطی ص 275) ، آستانه. در. (مهذب الاسماء) ، یک ورق کتاب. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح علم هندسه آن را گویند که خطی مستقیم را بر خطی مستقیم مفروض به نهجی نصب و قائم کنند که از هر دو پهلویش دو زاویه برابر یکدیگر حادث شوند. پس هریک از این دو زاویه را زاویۀ قائمه گویند و هریک ازآن خطوط را که زاویۀ قائمه از آنها پیدا شود عمود نامند. (غیاث) ، شمع که در بنائی ها بکاربرند و قائمه زدن شمع زدن است. - قائمه زدن. قائمۀ خنجر. قائمۀ شمشیر
تأنیث سائم. رجوع به سائم شود، و مراد بسائمه آن است که در گیاه زاری که همه مسلمانان در آن یکسان بوند چریده باشند چه اگر ایشان را از خاصۀ مال خود علف داده باشند زکوه در آن واجب نبود هر چند که به نصاب رسند. (تاریخ قم ص 17) ، رمۀ گوسفند. (دهّار)
تأنیث سائم. رجوع به سائم شود، و مراد بسائمه آن است که در گیاه زاری که همه مسلمانان در آن یکسان بوند چریده باشند چه اگر ایشان را از خاصۀ مال خود علف داده باشند زکوه در آن واجب نبود هر چند که به نصاب رسند. (تاریخ قم ص 17) ، رمۀ گوسفند. (دهّار)
نام قضائی است در انتهای شرقی سنجاق صاروخان از ولایت آدین که از جهت شمال غربی به قضای سلندی و از سوی مغرب به قضای قوله و از جانب جنوب غربی بقضای آلاشهر واز جهت جنوب شرقی به سنجاق دنزلی و از سمت مشرق به قضای عشاق از سنجاق کوتاهیه پیوسته بولایت خداوندگار محدود است. قسم اعظم اراضی این قضا کوهستان است و فقط در اطراف شهرک مرکز قضائی طاقماق و بویژه در طرف شمال آن و نیز در امتداد نهر گدیز که از وسط قضا جریان دارد برخی از جلگه ها مشاهده میشود. این نهر از سنجاق کوتاهیه می آید و قضا را از طرف مشرق به سوی مغرب می شکافد و در اندرون این قطعه از راست و چپ جویها و انهار بسیاری بدان می پیوندد که بزرگترین تمام آنها نهر اشمه است. این نهر از میان قصبۀ مرکز قضائی طاقماق میگذرد. اراضی این سرزمین حاصلخیز است، و انواع گوناگون حبوبات و میوه ها و سبزیها در آنها بعمل می آید. از قضای آلاشهر که انتهای خطآهن کنونی میباشد راه شوسۀ مربوط به مرکز ساخته شده است. در مرکز این قضا نوعی قالی بسیار مرغوب می بافند و ناحیۀ کوره در طرف شمال این قضا دیده میشود. (از قاموس الاعلام ترکی) نهری است در قضای اشمه بهمین نام که از میان قصبۀ مرکز قضائی طاقماق میگذرد. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به مادۀ ماقبل شود
نام قضائی است در انتهای شرقی سنجاق صاروخان از ولایت آدین که از جهت شمال غربی به قضای سلندی و از سوی مغرب به قضای قوله و از جانب جنوب غربی بقضای آلاشهر واز جهت جنوب شرقی به سنجاق دنزلی و از سمت مشرق به قضای عشاق از سنجاق کوتاهیه پیوسته بولایت خداوندگار محدود است. قسم اعظم اراضی این قضا کوهستان است و فقط در اطراف شهرک مرکز قضائی طاقماق و بویژه در طرف شمال آن و نیز در امتداد نهر گدیز که از وسط قضا جریان دارد برخی از جلگه ها مشاهده میشود. این نهر از سنجاق کوتاهیه می آید و قضا را از طرف مشرق به سوی مغرب می شکافد و در اندرون این قطعه از راست و چپ جویها و انهار بسیاری بدان می پیوندد که بزرگترین تمام آنها نهر اشمه است. این نهر از میان قصبۀ مرکز قضائی طاقماق میگذرد. اراضی این سرزمین حاصلخیز است، و انواع گوناگون حبوبات و میوه ها و سبزیها در آنها بعمل می آید. از قضای آلاشهر که انتهای خطآهن کنونی میباشد راه شوسۀ مربوط به مرکز ساخته شده است. در مرکز این قضا نوعی قالی بسیار مرغوب می بافند و ناحیۀ کوره در طرف شمال این قضا دیده میشود. (از قاموس الاعلام ترکی) نهری است در قضای اشمه بهمین نام که از میان قصبۀ مرکز قضائی طاقماق میگذرد. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به مادۀ ماقبل شود
مونث قائم و راستایی، پای ستور، دسته دسته تیغ، پادیر تیری که زیر آسمانه یا دیوار شکسته نهند، سیاهه، تراز نامه مونث قایم (قائم)، یک پای یا یک دست ستور (اسب و جز آن)، جمع قوایم (قوائم)، چراغپایه، پایین پای تختخواب، قبضه (شمشیر و جز آن) یا قایمه خنجر (شمشیر)، قبضه خنجر (شمشیر) دسته آن، ستون پایه، آستانه در، شمع که در بنایی بکار برند
مونث قائم و راستایی، پای ستور، دسته دسته تیغ، پادیر تیری که زیر آسمانه یا دیوار شکسته نهند، سیاهه، تراز نامه مونث قایم (قائم)، یک پای یا یک دست ستور (اسب و جز آن)، جمع قوایم (قوائم)، چراغپایه، پایین پای تختخواب، قبضه (شمشیر و جز آن) یا قایمه خنجر (شمشیر)، قبضه خنجر (شمشیر) دسته آن، ستون پایه، آستانه در، شمع که در بنایی بکار برند