جدول جو
جدول جو

معنی ائلی - جستجوی لغت در جدول جو

ائلی
(اَءْ لی ی)
رجوع به آلی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ازلی
تصویر ازلی
مربوط به ازل، برای مثال سعادت ازلی با تو روز و شب همبر/ خدای عزوجل با تو گاه و بیگه یار (مسعودسعد - ۲۳۲)ویژگی آنچه ابتدا نداشته و همیشه بوده و خواهد بود، خداوندی، الهی مثلاً حکمت الهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اولی
تصویر اولی
سزاوارتر، لایق تر، شایسته تر، برتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعلی
تصویر اعلی
برتر، هشتاد و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۹ آیه، بلندتر، بالاتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احلی
تصویر احلی
شیرین تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
ویژگی هر حیوانی که به انسان و خانه ها الفت گرفته باشد، اعم از چهارپایان و پرندگان، رام شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از املی
تصویر املی
املا، مطلبی را تقریر کردن که دیگری بنویسد، مطلبی که معلم بگوید و شاگرد بنویسد، طریقۀ نوشتن کلمات، درست نوشتن، برای مثال مذکّران طیورند بر منابر باغ / ز نیم شب مترصد نشسته املی را (انوری - ۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اولی
تصویر اولی
ویژگی کسی یا چیزی که پیش از همه است
فرهنگ فارسی عمید
(رُ نُدْ دی)
از شعرای پارسی گوی مقیم آسیای صغیر است. او راست: تاریخ آل عثمان منظوماً به فارسی، و دیوانی فارسی بنام سلطان سلیمان بن سلیم (974- 926 هجری قمری) که به این بیت شروع میشود:
بسم الله الرحمن الرحیم
هست عصای سر دست کلیم.
(کشف الظنون).
صاحب قاموس الاعلام آرد: محمد افندی از شعرای قرن دهم عثمانی است. مقیم ینی شهر روم و متمایل بتصوّف بود. بعدها دچار وسواس و خفت عقل شد و در بیمارستان درگذشت. فخری هراتی در لطائفنامه (ترجمه مجالس النفائس) آرد: مولانا سایلی از ولایت قرشی است و چنان کاتبی سریع القلم است که هرروز پانصد بیت نیک می نویسد، ترک وش و ساده می نماید، اما چنانکه می نماید نیست، در این اوقات بترتیب حروف، دیوان مرتب ساخت. ازوست این مطلع:
نه بر زخمش دلم پیکان آن ابرو کمان دارد
که بهر زخم دیگر آب حسرت در دهان دارد.
(ترجمه مجالس النفائس ص 118).
در ترجمه حکیم شاه محمد قزوینی از مجالس النفائس که بسال 927 در اسلامبول انجام یافته افزوده اند: حالی که سنۀ سبعو عشرین و تسعمائه 927 است، در روم است و دایم صائم است، و حیوانی نمیخورد ولیکن علوفۀ سلطانی میخورد، و کتابی در مقابل گلستان تصنیف نموده، ولیکن کسی غیر از او آن را کتابت و مطالعه نمیکند. و دیوان نیز هر بیت بر حروف تهجی ترتیب نموده ولیکن یک سواد است. (مجالس النفائس ص 289). همان عبارت در چاپ مجالس النفائس در ترجمه سائلی جوینی نیز اضافه شده (ص 241) و ظاهراً در آن مورد الحاقی است و از دو سائلی مذکور در مجالس النفائس آنکه بروم رفته و منصب کاتب سلطان عثمانی را داشته بقرینۀ کاتب بودن و ترتیب دیوان سائلی قرشی است نه سائلی جوینی. نسخه ای از دیوان سائلی در کتاب خانه مرحوم وحید دستگردی مدیر مجلۀ ارمغان بوده و اشعار ذیل از آن انتخاب شده است:
ای شوخ ز آزار دل مات چه پرواست
کردی ز جفا با دل ما آنچه دلت خواست.
#
هر لحظه برخسار تو بینیم که خوب است
رخسار رقیبت نتوان دید که زشت است.
#
چهره را در پیش مردم میکنند امروز زرد
روی خود فردا نمیخواهند چون زهاد سرخ.
#
از ضعف ذره ای است بکوی تو یا تنم
کاه است سر نهاده بدیوار یا منم.
#
هستی ماست پرده، برخیزیم
پرده را ازمیانه برداریم.
#
نشین چو مردم چشمم بدیده تا خط رد
بصفحۀ رخ ابنای روزگار کشم.
#
ای سرو نازدمبدم از چشم تر مرو
چون اشک پامنه برخم، از نظر مرو
#
در دیده ام چو سرو سهی باش مستقیم
هر لحظه همچو سایه بجای دگر مرو.
(بهترین اشعار، پژمان ص 169)
هراتی از شهر هرات و بسیار فقیر و دردمند است. این مطلع از اوست:
از خیل بتان دلبر من آه بلائی است
در شکر مزن طعنه که دلخواه بلائی است.
(تحفۀ سامی ص 35)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
از شعرای ایران است و تذکرهالشعرائی نوشته و به سال 955 هجری قمری درگذشته است. قاموس الاعلام وی را از اهل ترشیر نوشته است ولی سام میرزا مینویسد: در اصل سبزواری است و اکنون در شهر قزوین است و در نهایت فقر و مسکنت اوقات میگذارند و این مطلع ازوست:
یار بی مهر و منم عاشق زار عجبی
حال زار عجبی دارم و یار عجبی
از قد خم شده و چهرۀ زردم او را
میکند حلقۀ زرگوش گذار عجبی.
اماخود انصاف میدهد که این بیت از من نیست، این مطلع ازوست:
دوای درد دل خویش از خدا طلبم
کجا روم ز که این درد را دوا طلبم ؟
(تحفۀ سامی ص 135)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
درویشی. (غیاث اللغات از لطائف)
لغت نامه دهخدا
آنکه ابتدا ندارد، قدیم، دیرینه، ابدی، که همیشه بود آنکه ابتدا ندارد، قدیم، دیرینه، ابدی، که همیشه بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائلی
تصویر عائلی
یالمند، تهیدست بینوا عیالمند درویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احلی
تصویر احلی
شیرین تر شیرین تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجلی
تصویر اجلی
روشن تر هویداتر جلی تر. روشن تر هویداتر مقابل اخفی: (معرف باید از معرف اجلی باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلی
تصویر ایلی
ترکی فرما نبرداری تیره ای بندگی اطاعت فرمانبرداری
فرهنگ لغت هوشیار
مخفف (ابوالقاسم) است و بیشتر آنرا در مقام کوچک شمردن و در خطاب به آشنا و خویشاوندی که با او تکلف و رو دربایستی نداشته باشند بکار میبرند و گاه آنرا بهر کس اطلاق کنند و مراد شخصی نیست که نام او ابوالقاسم باشد: یکی نیست از این مرتیکه بپرسد: ابلی خرت بچند است ک (ص. هدایت. زنده بگورص 44)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
مانوس، مقابل وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعلی
تصویر اعلی
بلند و بالای هر چیز، بزرگتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
بنیادی بنیک، سرشتی منسوب به اصل. بنیادی، ذاتی مقابل عارضی وصلی
فرهنگ لغت هوشیار
پر کردن، مطلبی را تقریر کردن تا دیگری بنویسد، نوشتن مطلبی که بشخص تقریر کنند دیکته، طریقه نوشتن کلمات درست نویسی رسمالخط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولی
تصویر اولی
سزاوارتر، بهتر، احق
فرهنگ لغت هوشیار
بیشتر، چیره تر، ستبرتر گران بهاتر بیش بهاتر گرانتر. ترکی پسر بچه پسرک ریتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلی
تصویر اقلی
ترکی پسر بچه پسرک ریتک
فرهنگ لغت هوشیار
((اَ بُ))
مخفف «ابوالقاسم» است و بیشتر آن را در مقام کوچک شمردن و خطاب به آشنا و خویشاوند که با او رو دربایستی نداشته باشند به کار می برند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احلی
تصویر احلی
((اَ لا))
شیرین تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجلی
تصویر اجلی
((اَ لا))
جلی تر، روشن تر، هویداتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغلی
تصویر اغلی
((اَ لا))
گران بهاءتر، گرانتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعلی
تصویر اعلی
((اَ لا))
برتر، بلندتر، برگزیده از هر چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
رام و مطیع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اولی
تصویر اولی
((لا))
نخستین، اولین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اولی
تصویر اولی
((اَ یا اُلا))
سزاوارتر، صواب تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازلی
تصویر ازلی
((اَ زَ))
منسوب به ازل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصلی
تصویر اصلی
آغازین، هسته ای، بنیادین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اهلی
تصویر اهلی
آرام، رام
فرهنگ واژه فارسی سره