جدول جو
جدول جو

معنی املی

املی
املا، مطلبی را تقریر کردن که دیگری بنویسد، مطلبی که معلم بگوید و شاگرد بنویسد، طریقۀ نوشتن کلمات، درست نوشتن، برای مثال مذکّران طیورند بر منابر باغ / ز نیم شب مترصد نشسته املی را (انوری - ۱)
تصویری از املی
تصویر املی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با املی

املی

املی
پر کردن، مطلبی را تقریر کردن تا دیگری بنویسد، نوشتن مطلبی که بشخص تقریر کنند دیکته، طریقه نوشتن کلمات درست نویسی رسمالخط
فرهنگ لغت هوشیار

املی

املی
ملک کمال الدین، عوفی در لباب الالباب آرد: ’الملک المعظم پیغو ملک. در نوبت ایالت او اهل مرغینان و کاشان با عیشی تن آسان بودند و او پادشاهی بود که هم قوت فضل داشت و هم فضل قوت، آسمانی بر زمین و آفتابی در زین. اشعار او مدون است و دیوان شعر او با صغر حجم چون مردم دیده عزیز و چون دیدۀ مردم گرامی و اگر تمامی اشعار او نقل کرده شود از غرض کتاب باز مانیم بعضی از حرف او ایراد کرده آمده...’
ای راحت دل و جان، ای آفتاب خوبان
ای جان نواز چون دل، ای دلنواز چون جان.
و سپس بیست و چهار بیت دیگر از این قصیده نقل کند و آنگاه قصیدتی دیگر آرد در مدح خسر شاعر طغان مرغینان که با این بیت آغاز شود:
فرمان نافذ او بر حکمها دلیل
دست تصرف او بر ملکها دراز
خاقان حسام دین حسن بن علی که هست
از جملۀجهان ز همه چیز بی نیاز.
و هم قصیدتی دیگر آرد در حق همان ممدوح چنین:
خندید صبح چون دهن یار سیمتن
او خنده زد بمن و براو من در گریستن.
اما این دو قصیده از حسام الدین بختیار بن زنگی سلجوقی متخلص به پیغوی است مداح پیغو ملک، و در نسخۀ لباب الالباب قبل از نقل دو قصیدۀ فوق ظاهراً عبارتی بوده است مشعر بر آنکه شاعران دیگر چنین مدایحی در حق او داشته اند و از نسخه آن عبارت حذف شده. و دو قصیده بدنبال قصیدۀ پیغوملک و بنام او درج گردیده است و حال آنکه در صدر قصیدۀ اول نام ممدوح که شعر در مدح اوست بالصراحه آمده است. مرحوم قزوینی در حواشی لباب الالباب نوشته اند: پیغوملک ظاهراً از ملوک الطوایف خانیۀ ماوراءالنهر است چه ایشان بعد از استیلاء قراخطائیان در ماوراءالنهر (از حدود سنۀ 530-606 هجری قمری) منقسم شده بودند بملوک صغار بسیار و هر ناحیۀ کوچکی در دست یکی از ایشان بود از جانب قراخطا. و مراد از کاشان، کاشان ماوراءالنهر است - انتهی. این مرد آنچنان که سعید نفیسی در حواشی تاریخ بیهقی (جلد سوم ص 1362 تا 1377) نوشته است ملکشاه حسام الدین یا عزالدین حسن بن علی الغ پیغواست متوفی در622 هجری قمری ممدوح خواجه ضیاءالدین بن خواجه جلال الدین مسعود خجندی معروف به پارسی و حسام الدین بختیار بن زنگی سلجوقی، ظاهراً از امرای دورۀ سلجوقی و اشعار این شاعر اخیر چنانکه گفتیم در لباب الالباب با اشعار ممدوح او پیغو ملک مخلوط شده است و یا این اغتشاش در نسخۀ حاضر لباب الالباب رخ داده است. این شعر ظاهراً از پیغو ملک است:
بر دشمن تو خندد گردون چو مرد عاقل
بر هزلهای جحی بر ژاژهای طیان.
احوال و اشعار رودکی (ج 3ص 1181).
و هم از اوست چنانکه عوفی نیز درلباب الالباب آورده است:
رباعی
ای عقد جواهر خجل از نامۀ تو
مستورجهان فضل در جامۀ تو
بحر هنری روان شده در و گهر
چون ریگ بیابان ز سر خامۀ تو.
رباعی
هرگز نبدم لب تو یارب روزی
یابندۀ تو نیست مگر لب روزی
گیسوی تو صد روز شبی کرد ولیک
رخسارۀ تو نکرد یک شب روزی.
هم او راست:
جستم برای فال کتابی و ناگهان
دستم به بحر گوهر سید حسن رسید
باصد زبان چگونه توان گفت شکر این
کانچ از خدای خواسته بودم بمن رسید.
هم او راست:
دیده ز جمال یار یابد
آن بهره که از کمال یابد
نی نی ز بهار کی توان یافت
هرچ آن ز جمال یار یابد
از روی چو گلستان او دل
گل جوید و لیک خار یابد
گفتم که ببند زلف را، گفت
این فتنه کجا قرار یابد
روزی که جفا پرست شد یار
آن روز زمانه کار یابد
چون او نتوان بعمرها یافت
هردم چو من او هزار یابد
لغت نامه دهخدا

املی

املی
منسوب به امله است که در زبان مردم خوی به منام (خواب) گفته میشود. (از انساب سمعانی). و حدیثی باین نسبت مشهور است. رجوع به انساب سمعانی شود
لغت نامه دهخدا

املی

املی
ابوالوفا بدیل بن ابی القاسم بن بدیل املی. از فقهاء است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

ابلی

ابلی
مخفف (ابوالقاسم) است و بیشتر آنرا در مقام کوچک شمردن و در خطاب به آشنا و خویشاوندی که با او تکلف و رو دربایستی نداشته باشند بکار میبرند و گاه آنرا بهر کس اطلاق کنند و مراد شخصی نیست که نام او ابوالقاسم باشد: یکی نیست از این مرتیکه بپرسد: ابلی خرت بچند است ک (ص. هدایت. زنده بگورص 44)
فرهنگ لغت هوشیار

اجلی

اجلی
روشن تر هویداتر جلی تر. روشن تر هویداتر مقابل اخفی: (معرف باید از معرف اجلی باشد)
اجلی
فرهنگ لغت هوشیار

ازلی

ازلی
آنکه ابتدا ندارد، قدیم، دیرینه، ابدی، که همیشه بود آنکه ابتدا ندارد، قدیم، دیرینه، ابدی، که همیشه بود
فرهنگ لغت هوشیار