جدول جو
جدول جو

معنی ائتجاج - جستجوی لغت در جدول جو

ائتجاج
(اِ سَ)
رجوع به ایتجاج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابتهاج
تصویر ابتهاج
(پسرانه)
شادمانی، خوشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارتجاج
تصویر ارتجاج
لرزیدن، جنبیدن، تپیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احتجاج
تصویر احتجاج
دلیل آوردن، کنایه از جر و بحث، جدال
فرهنگ فارسی عمید
لرز. لرزه. لرزیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). زلزال. زلزله. رجف. رجفه. جنبیدن. (زوزنی) (منتهی الارب). تزعزع. اضطراب. اهتزاز:
گفت ای غر تو هنوزی در لجاج
می نبینی این تغیر و ارتجاج.
مولوی (داستان رنجور شدن استاد معلّم به وهم).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایتجار شود
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ قَ / قِ)
کژ رفتن. (زوزنی). کج رفتن.
- اختجاج جمل در سیر، سرعت با التواء. کوژ رفتن اشتر باشتاب. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتجاج. افروخته گردیدن آتش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ ضَ)
بهم درشدن آوازها. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(صَ شِ / شَ کَ)
حجت آوردن. (تاج المصادر) (زوزنی). دلیل آوردن.
- احتجاج کردن، حجت آوردن. استدلال کردن. اقامۀ دلیل.
- ، احتداد از غضب، تیز شدن از خشم. (تاج المصادر). تیز شدن خشم. (لغت نامۀ مقامات حریری) ، تیز شدن. (زوزنی) : احتداد سکین، تیز شدن کارد، احتداد مرض، شدّت آن (اصطلاح طب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ستیهیدن در چیزی و تمادی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح علم عروض یکی از مفاعیل است که در آن زحاف شده و آن فعول بسکون لام است در آنجا که از مفاعیل منشعب باشد. و رجوع به المعجم فی معاییر اشعارالعجم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ائتناف
تصویر ائتناف
از سر گرفتن باز آغازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتلاج
تصویر ابتلاج
پگاهیدن دمیدن بامداد صبح برآمدن، بامداد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ائتواء
تصویر ائتواء
فرود آمدن جای گرفتن، نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتجاج
تصویر ارتجاج
لرزه، لرزیدن، جنبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجاب
تصویر احتجاب
در پرده شدن، درحجاب شدن، در پرده رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجار
تصویر احتجار
یاخته ساختن (یاخته حجره)، زمینخواری، پناهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجاف
تصویر احتجاف
خودداری
فرهنگ لغت هوشیار
پیش کشیدن: مانند پیش کشیدن گوی باچوگان، گردآوری (پول و داراک) پول روی پول گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
بادکش کردن (بادکش حجامت در پزشکی دیرینه در پیاله ای پنبه آغشته به مل و افروخته را می گذاشتند وآن را بر پشت بیمار می نهادند و بر گوشت آماسیده تیغ می زدند تا خون بگیرد) تانگوییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتهاج
تصویر ابتهاج
شادی، شادمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتیاج
تصویر ابتیاج
خوب درخشیدن برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التجاج
تصویر التجاج
در هم شدن امواج، جوش و خروش دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجاج
تصویر احتجاج
حجت آوردن، دلیل، استدلال، احتجاج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتجاج
تصویر انتجاج
در طلب آب و علف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهتجاج
تصویر اهتجاج
ستیهیدن سخن نشنودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التجاج
تصویر التجاج
((اِ تِ))
درهم شدن آوازها، درهم شدن امواج دریا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتجاج
تصویر احتجاج
((اِ تِ))
دلیل و برهان آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارتجاج
تصویر ارتجاج
((اِ تِ))
جنبیدن، لرزیدن، موج زدن دریا، لرز، لرزه، تشویش، اضطراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابتهاج
تصویر ابتهاج
شادمانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابتلاج
تصویر ابتلاج
پگاهیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ائتمام
تصویر ائتمام
آهنگیدن، پیروی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ائتلاف
تصویر ائتلاف
همایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ائتکال
تصویر ائتکال
برانگیختن، تابناکی، خشمیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
اعتراض
دیکشنری اردو به فارسی