جدول جو
جدول جو

معنی آیاس - جستجوی لغت در جدول جو

آیاس
یاس ؟:
به آیاس و خلخ همی برگذر
بکش هرکه یابی بخون پدر،
فردوسی،
نه ارجاسب مانم نه آیاس و چین
نه کهرم نه خلخ نه توران زمین،
فردوسی،
که این گر بدارد زمانی چنین
نه آیاس ماند نه خلخ نه چین،
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آیسا
تصویر آیسا
(دخترانه)
آی (ترکی) + سا (فارسی) زیبا، مانند ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آلاس
تصویر آلاس
زغال، جسم سخت و سیاه رنگی که از سوختن بافت های گیاهی و حیوانی ایجاد می شود و حاوی مقدار زیادی کربن است، فحم، شگال، اشبو، زگال، انگشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آیات
تصویر آیات
آیت ها، نشانه ها، جمع واژۀ آیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آماس
تصویر آماس
برآمدگی و تورم عضوی از بدن در اثر بیماری، جراحت یا کوفتگی، ورم، برآمدگی غیرعادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاس
تصویر سیاس
کسی که سیاست کند، سیاست مدار، کسی که خوب داوری کند، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیاس
تصویر قیاس
برسی چیزی با روی چیز دیگر از روی مشابهت، سنجش، مقایسه، اندازه گیری، گمان، اندازه
قیاس مع الفارق: قیاس کردن چیزی با چیز دیگر بی آنکه مناسبت و اشتراکی میان آن دو باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایاس
تصویر ایاس
ایاز، نسیم شب، نسیم سرد، باد خنک
فرهنگ فارسی عمید
جمع واژۀ آیه
لغت نامه دهخدا
آماه، ورم، تورّم، باد، نفخ، برآمدگی، پف کردگی، تهبﱡج:
لیکن از راه عقل هشیاران
بشناسند فربهی زآماس،
ناصرخسرو،
متنبی نکو همی گوید
بازدانید فربهی زآماس،
مسعودسعد،
و زنان از بهر درد و آماس رحم پنبه بدان تر کنند و برگیرند عظیم سود کند، (نوروزنامه)،
بسی فربه نماید آنکه دارد
نمای فربهی از نوع آماس،
سنائی،
عقل را حایل جحیم شناس
نبود همچو فربهی آماس،
سنائی،
کسی که چشم خرد دارداز اکابر عصر
نظر بحالت او می کنم ز روی قیاس
بعینۀ مثلش آن حریص محروم است
که بازمی نشناسد ز فربهی آماس،
ابن یمین،
وفعل آن آماسیدن و آماس کردن و آماس گرفتن، و در متعدی آماسانیدن است،
- آماس لهات، آماس مزمن لهات، افتادن زبان کوچک
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ امس
لغت نامه دهخدا
زغال، زگال، انگشت، فحم:
تاب قهرش تیغ را الماس کرد
برق خشمش کوه را آلاس کرد،
سراج الدین راجی
لغت نامه دهخدا
در حال آمدن، بدیهه، آمده
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیاس
تصویر قیاس
اندازه گرفتن، سنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی خاس خاش کنگه (گویش گیلکی) از گیاهان (آلاس برابر با زگال پارسی است زغال زگال انگشت. زغال، انگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماس
تصویر آماس
برآمدی وورم عضوی از اعضای بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آساس
تصویر آساس
اسس، بنیادها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاس
تصویر سیاس
سخن چینی و چغلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاس
تصویر ایاس
نا امید شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیات
تصویر آیات
نشانها، علامتها، جمع آیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیان
تصویر آیان
در حال آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیاس
تصویر دیاس
خرمنکوب کوفتن به پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیاس
تصویر جیاس
جنبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آناس
تصویر آناس
جمع انسان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آیان
تصویر آیان
جمع آیه، در حال آمدن، بدیهه، آمده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آیات
تصویر آیات
جمع آیه، نشانه ها، علامت ها، آیه های قرآن، متشابه آیاتی از قرآن که مقصود از آن ها کاملاً روشن نیست و قابل تأویل است، محکمه آیاتی از قرآن که مقصود آن ها روشن است و قابل تأویل نیست
نماز آیات: نمازی که هنگام خسوف و کسوف و حوادث خاصی خوانده میشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آماس
تصویر آماس
آماز، ورم، برآمدگی، آماده، آماز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاس
تصویر سیاس
((سَ یّ))
سیاستمدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیاس
تصویر قیاس
((قِ))
سنجیدن، اندازه گرفتن، اندازه و مقدار، استخراج نتیجه جزیی از کلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلاس
تصویر آلاس
زغال، زگال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیاس
تصویر قیاس
سنجش، هم سنجی، فرا سنجی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آیات
تصویر آیات
نشانه ها، نشانی ها، نشانه ها، نشان ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آماس
تصویر آماس
ورم
فرهنگ واژه فارسی سره
تشنگی
دیکشنری اردو به فارسی
گمانه زنی، حدس و گمان
دیکشنری اردو به فارسی