معنی آلاس - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با آلاس
آلاس
آلاس
لاتینی خاس خاش کنگه (گویش گیلکی) از گیاهان (آلاس برابر با زگال پارسی است زغال زگال انگشت. زغال، انگشت
فرهنگ لغت هوشیار
آلاس
آلاس
زُغال، جسم سخت و سیاه رنگی که از سوختن بافت های گیاهی و حیوانی ایجاد می شود و حاوی مقدار زیادی کربن است، فَحم، شُگال، اَشبو، زُگال، اَنگِشت
فرهنگ فارسی عمید
آلاس
آلاس
زغال، زگال، انگِشت، فحم: تاب قهرش تیغ را الماس کرد برق خشمش کوه را آلاس کرد، سراج الدین راجی
لغت نامه دهخدا
آلام
آلام
جمع الم، درد ها رنج ها جمع الم دردها رنجها. یاآلام جسمانی. دردهایی که بتن رسد رنجهای بدنی. یا آلام روحانی روحی. تعبهایی که روح را آزار دهد ج الم، دردها، رنج ها
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.