جدول جو
جدول جو

معنی آژن - جستجوی لغت در جدول جو

آژن
آژندن، پسوند متصل به واژه به معنای آژنده شده با مثلاً تیرآژن، شمع آژن
تصویری از آژن
تصویر آژن
فرهنگ فارسی عمید
آژن
(ژَ)
این کلمه در عقیب بعض اسماء درآید و بکلمه معنی وصف مفعولی دهد، چون تیرآژن و شمعآژن، که بمعنی به تیرآژده و بشمعآژده باشد:
کشف کردار هر کو سر کشید از طوق امرت سر
بسان خارپشتش کرد شست چرخ تیرآژن.
سید ذوالفقار شیروانی
لغت نامه دهخدا
آژن
در ترکیبات آید و معنی اسم مفعول (آژده) دهد: تیر آژن تیرآژده شمع آژن شمع آژده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آژنده
تصویر آژنده
آنکه ملاط روی سنگ یا آجر می کشد
فرهنگ فارسی عمید
چین و چروکی که در چهره یا بین دو ابرو به دلیل پیری یا خشم پیدا شود، برای مثال بزرگواری و کردار او و بخشش او / ز روی پیران بیرون همی برد آژنگ (فرخی - ۲۰۹)، هرکجا بیندم از دور کند / چهره پرچین و جبین پرآژنگ (ایرج میرزا - ۱۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آژندیدن
تصویر آژندیدن
پر کردن درزهای سنگ یا آجر با گل یا ملاط، کشیدن گل روی سنگ یا آجر هنگام ساختن دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آژندیده
تصویر آژندیده
سنگ یا آجر که ملاط روی آن کشیده شده، به ملاط کرده
فرهنگ فارسی عمید
گلی که در ساختمان روی سنگ یا آجر می کشند و بعد سنگ یا آجر دیگر را روی آن می گذارند، ملاط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آژنگ ناک
تصویر آژنگ ناک
چین خورده، چین و چروک دار، پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده
فرهنگ فارسی عمید
(ژَ دَ / دِ)
آنکه گل میان دو خشت گسترد، آنکه آجیده و آژده کند
لغت نامه دهخدا
(کُ لَهْ نِ / نَ دَ)
ملاط یعنی آژند میان دو خشت و مانند آن گستردن، پیوستن آن دو را، آجیدن. و رجوع به آزندن شود
لغت نامه دهخدا
(کَلْ وَ / وِ کَ دَ)
آژندن. ملات و گل میان دو خشت یا آجر و سنگ گستردن دوسانیدن آن دو را
لغت نامه دهخدا
(ژَ دی دَ / دِ)
بملاطکرده
لغت نامه دهخدا
(ژَ چِ)
لقب رادبرزین:
همان نیز چون قارن و برزمهر
دگر رادبرزین آژنگ چهر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ)
چین، شکن، شکنج، گره، انجوغ پیدا کردن. ترنجیدن. نورد پیدا کردن. منقبض شدن. متشنج گشتن. تقلص
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
شکن، شکنج، چین، نورد، گره، انجوغ دار. ترنجیده. چین خورده. کیس، مواج، منقبض. گرفته
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
صفت و چگونگی آژنگ ناک. شکن، شکنج، چین، نورد، انجوغ گرفتگی. چین خوردگی، انقباض، تشنج، کیسی
لغت نامه دهخدا
(ژَ)
گل یا شفتۀ دیگر که میان دو خشت گسترند پیوستن بیکدیگر را. ملاط. اژند، گل و لای که در ته آبی نشیند، گلابه
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبن
تصویر آبن
طعام خشک
فرهنگ لغت هوشیار
رشته ای که خوشه های انگور و دیگر میوه ها را بدان بندند و از سقف آویزند تا فاسد نشود، هر چیز آویخته معلق، جسم وزینی که حول محوری ثابت حرکت کند مانند پاندول ساعت. یا آونگ الکتریکی (برقی) آلتی است مشکل از گلوله ای سبک وزن (مغزنی آقطی) که بنخی ابریشمین آویخته است پاندول الکتریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژندن
تصویر آژندن
آژند میان دو خشت یا دو سنگ کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژنده
تصویر آژنده
آنکه گل و شفته میان دو خشت یا دو سنگ گسترد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژندیدن
تصویر آژندیدن
آژندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژنگ گرفتن
تصویر آژنگ گرفتن
چین، گره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژنگ ناک
تصویر آژنگ ناک
شکن دار چین دار ترنجیده، منقبض گرفته، مواج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژنگ ناکی
تصویر آژنگ ناکی
کیفیت و حالت آژنگ ناک. چین خوردگی، انقباض، کیسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژند
تصویر آژند
ملاط، گلی که دربنایی روی آجر کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژنگ
تصویر آژنگ
شکن، ترنجیدگی، چین
فرهنگ لغت هوشیار
آگندنی باشد مثل آنچه در جامه و لحاف و بالش کنند از پنبه و پشم و غیره، آگننده. حشو آکنه آکنش، در کلمات مرکببمعنی آلود (آلوده) مرصع انباشته مانند و گونه دارا و صاحب اندود (اندوده) آید: زهر آگین گوهر آگین عقیق آگین طلسم آگین عشرت آگین زرآگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژندیدن
تصویر آژندیدن
((ژَ دَ))
ملاط کشیدن بین دو خشت یا سنگ، آژندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آژندن
تصویر آژندن
((ژَ دَ))
ملاط کشیدن بین دو خشت یا سنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آژند
تصویر آژند
((ژَ))
رسوب گل و لای، ملاط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آژنگ
تصویر آژنگ
((ژَ))
چین و شکن روی پوست، گره، خم، چروکی که در جامه افتد، موج کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لژن
تصویر لژن
لجن
فرهنگ واژه فارسی سره
چروک، چین، شکنج، گره، ماز
فرهنگ واژه مترادف متضاد