- آپکانه (نَ/ نِ)
آبکانه. افکانه. آفکانه. (برهان)
معنی آپکانه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جنین که پیش از موقع سقط شود، بچۀ نارسیده، فگانه، اپگانه، افگانه
آفگانه کردن: بچه سقط کردن، بچه افکندن،برای مثال شکم حادثات آبستن / از نهیب تو آفگانه کند (مسعودسعد - ۴۳۲)
آفگانه کردن: بچه سقط کردن، بچه افکندن،
آشکار، آشکارا، پدیدار، پیدا، نمایان، برای مثال فرصت شمر طریقۀ رندی که این نشان / چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست (حافظ - ۱۶۳)
سقف، چخت، سقف خانه، آشکوب، برای مثال تا همی آسمان توانی دید / آسمان بین و آسمانه مبین (عماره - شاعران بی دیوان - ۳۶۱) ، ارتفاع معینی که برای ابر یا بخار تعیین کنند
(نَ / نِ)
لغت نامه دهخدا
بچۀ آدمی یا حیوان که سقط شود. جهض. جهیض. مجهض. ملیص. زلیق. ملیط. مملص. آفکانه. افکانه. فکانه. آپکانه. بچۀ از بار رفته.
- آبکانه کردن، سقط کردن
- آبکانه کردن، سقط کردن
بچه نا رسیده که از شکم انسان یا حیوان بیفتد آفگانه آفکانه افگانه فگانه
جایی که برای قضای حاجت تخصیص دهند: مستراح جایی مبرز مبال خلا ادبخانه
نان خورشی که از شیر و ماست و غیره سازند با طعم ترش مری کامه کومه کامخ، آش و یخنی ترش، آش ترخانه آش بازرگان، گوارش گوارشت جوارش
لانه حیوانات از مرغ سگ موش زنبور مارو غیره آشیان، خانه ماء وی مسکن، طبقه مرتبه آشکوب، سقف آسمانه
خوردن آبکانه دلیل بر رنج و بیماری تن کند. اگر بیند که آبکانه همی خورد، دلیل کند که به قدر آن وی بیماری بود - محمد بن سیرین
خوردن آبکانه بر پنچ وجه گفته اند: اول: بیماری، دوم: غم، سوم: خصومت، چهارم: حاجت، پنچم: ناسازگای با اهل و عیال .
اگر بیند که آبکانه بریخت یا از وی هیچ نخورد دلیل کند که از غم و اندو فرج یابد و اگر بیمار بود شفا یابد .
خوردن آبکانه بر پنچ وجه گفته اند: اول: بیماری، دوم: غم، سوم: خصومت، چهارم: حاجت، پنچم: ناسازگای با اهل و عیال .
اگر بیند که آبکانه بریخت یا از وی هیچ نخورد دلیل کند که از غم و اندو فرج یابد و اگر بیمار بود شفا یابد .