جدول جو
جدول جو

معنی آنها - جستجوی لغت در جدول جو

آنها
جمع واژۀ آن، آنان، ایشان، اوشان:
گر آنها که می گفتمی کردمی
نکوسیرت وپارسا بودمی،
سعدی
لغت نامه دهخدا
آنها
جمع آن، آنان، ایشان
تصویری از آنها
تصویر آنها
فرهنگ لغت هوشیار
آنها
هم
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به عربی
آنها
Their
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به انگلیسی
آنها
leur
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آنها
mereka
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
آنها
их
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به روسی
آنها
ihr
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به آلمانی
آنها
їхній
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به اوکراینی
آنها
ich
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به لهستانی
آنها
他们的
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به چینی
آنها
deles
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به پرتغالی
آنها
loro
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
آنها
su
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
آنها
hun
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به هلندی
آنها
उनका
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به هندی
آنها
ของพวกเขา
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به تایلندی
آنها
ان کا
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به اردو
آنها
তাদের
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به بنگالی
آنها
yao
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به سواحیلی
آنها
onların
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
آنها
彼らの
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به ژاپنی
آنها
שלהם
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به عبری
آنها
그들의
تصویری از آنها
تصویر آنها
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آنیا
تصویر آنیا
(دخترانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تنها
تصویر تنها
تک، یگانه، یکه، کسی که همدم و هم صحبت نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منها
تصویر منها
تفریق، علامت تفریق، (حرف اضافه + ضمیر) از او، از آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انها
تصویر انها
رسانیدن پیغام، رسانیدن خبر، اطلاع دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آنجا
تصویر آنجا
اشاره به جای دور، جایی، جایی که، برای مثال عقاب آنجا که در پرواز باشد / کجا از صعوه صیدانداز باشد (وحشی - ۴۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منها
تصویر منها
در تفریق حساب بکار میرود، از آن کسر شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنها
تصویر تنها
فرد تک و منفرد و یگانه و مجرد، یکه، واحد، احد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنجا
تصویر آنجا
مقابل اینجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنها
تصویر تنها
((تَ))
یگانه، بدون همراه و همدم، فقط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آنجا
تصویر آنجا
آن مکان، مکان مورد اشاره یا مورد نظر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منها
تصویر منها
((مِ))
از آن (مونث یا جمع)، تفریق، کاهش در ریاضیات
فرهنگ فارسی معین