جدول جو
جدول جو

معنی منها

منها
تفریق، علامت تفریق، (حرف اضافه + ضمیر) از او، از آن
تصویری از منها
تصویر منها
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با منها

منها

منها
مأخوذ از تازی، به معنی از آن، که در تفریق حساب استعمال می کنند. یعنی موضوع شده از آن و تفریق شده از آن. (ناظم الاطباء).
- منها ساختن، منها کردن. مفروق را از مفروق منه بیرون کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب بعد شود.
- منها کردن، افکندن. انداختن. کم کردن. استثناء کردن. وضع کردن. موضوع کردن. تفریق کردن. عددی را از عددی باقی فاضل کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا