جدول جو
جدول جو

معنی آمولن - جستجوی لغت در جدول جو

آمولن
نشاسته، آمیدون
تصویری از آمولن
تصویر آمولن
فرهنگ فارسی عمید
آمولن(لُ)
نشاسته. نشا. لباب البر. لباب الحنطه. لباب الفوم. لباب القمح. آبگون
لغت نامه دهخدا
آمولن
یونانی نشاسته نشاسته نشا
تصویری از آمولن
تصویر آمولن
فرهنگ لغت هوشیار
آمولن((لُ))
نشاسته، نشا
تصویری از آمولن
تصویر آمولن
فرهنگ فارسی معین
آمولن
نشاسته
تصویری از آمولن
تصویر آمولن
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آمودن
تصویر آمودن
ساختن، آراستن، برای مثال در آمودن آن همایون بنا / نماند ایچ باقی به گنجینه ها (دقیقی - ۱۱۳)، در رشته کشیدن، آماده کردن، آمیختن، درهم کردن، آراسته شدن، آمیخته شدن
فرهنگ فارسی عمید
(کِ یَ / یِ گُ تَ)
آمیختن. درهم کردن. آمیخته شدن:
فسونی چند با خواهش برآمود
فسون کردن ببابل کی کند سود؟
نظامی.
، ترصیع. درنشاندن، چنانکه گوهری را:
در آمودن آن همایون بنا
نماند ایچ باقی بگنجینه ها.
دقیقی.
، بسلک درآوردن. منسلک کردن. نخ کردن. بتار و به نخ کشیدن گوهرها و مهره ها و مانند آن. گوهرکش کردن:
برآموده چون نرگس و مشک بید
بموی سیه مهره های سپید.
نظامی.
برآموده گوهر بمشکین کمند
فروهشته بر گوهرآگین پرند.
نظامی.
سرآغوشی برآموده بگوهر
برسم چینیان افکنده بر سر.
نظامی.
دو خرگه داشتی خسرومهیا
برآموده بگوهر چون ثریا.
نظامی.
چون حرز توام حمایل آمود...
نظامی.
، آراسته شدن. (برهان) ، آراستن. زینت کردن با:
گفت مشاطه راکه خلد آرای
یعنی آن لعبت چگل آمای.
عمعق.
گذارنده صراف گوهرفروش
سخن را بگوهر برآموده گوش.
نظامی.
- برآموده شدن، آراسته و ساخته شدن:
دگرباره در جنبش آمد نشاط
برآموده شد خسروانی بساط.
امیرخسرو.
، مهیا، معد، آماده کردن. آراستن کاری را:
گرانمایه سپاهی داشت فرمود
به استقبال شهزاده برآمود.
فخرالدین ابوالمعالی.
، پر کردن. مملو ساختن. (برهان). وفرهنگها بیت ذیل را شاهد این معنی آورده اند:
گزارنده صراف گوهرفروش
سخن را بگوهر برآموده گوش.
نظامی.
و این غلط است، چه کلمه در این جاآراسته و مزین است.
اسم مصدر و مصدر دوم آن آزمایش است: آمودم، آمای
لغت نامه دهخدا
(دِ لَ)
کامی ّ. (1760- 1794 میلادی). روزنامه نویس و انقلابی فرانسوی که خطابۀ او در 12 ژوئیه 1789 میلادی سبب هجوم (14 ژوئیه) انقلابیون به باستیل گردید. روزنامه ها و رسالات او سخت مقبول بود و مردم را به شدت عمل تحریک می کرد. وی ازنخستین رهبران کوردلیه ها بود. سرانجام او و دانتون توقیف و اعدام شدند و کمی بعد زوجه زیبای دمولن نیزبا گیوتین اعدام گردید. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
مخفف پیرامون
لغت نامه دهخدا
جیحون، آمل، آمو، آموی:
چو از رود آمون گذشت آن سپاه
برآمد هیاهو ز ماهی بماه،
هاتفی،
آن رود که خوشتر است از آمون
بی شبهه که هست رود سیحون،
؟ (از فرهنگها)
لغت نامه دهخدا
نام خدای مصریان قدیم، و کلمه آمین عربی را (که امروز به معنی برآور، روا فرما، استجابت کن است) حدس میزنند که همین آمون باشد، نام چهاردهمین پادشاه یهودا، پسر منسه که در 22 سالگی بسال 642 قبل از میلاد بسلطنت رسید، نام یکی از شهرهای قدیم بمصر علیا
لغت نامه دهخدا
پر، لب ریز، لبالب، مملو، (برهان)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
افولن. رب النوع روشنی و صنایع یونانیان و رومیان را
لغت نامه دهخدا
تصویری از آمون
تصویر آمون
جیحون، آمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمودن
تصویر آمودن
ساختن وآراستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمون
تصویر آمون
پر، مملو، لبالب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمودن
تصویر آمودن
((دَ))
ساختن، آراستن، جادادن گوهر در انگشتر، به نخ کشیدن گوهرها و مهره ها، زینت دادن، آماده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمالن
تصویر آمالن
آرزومندی
فرهنگ واژه فارسی سره
فغان امان
فرهنگ گویش مازندرانی