جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آمالن

آمادن

آمادن
ساختن بسیجیدن آماده کردن، پر کردن مملو گردانیدن، مهیا شدن آماده شدن
فرهنگ لغت هوشیار

آمادن

آمادن
آماده ساختن، آماده کردن، مهیا کردن، فراهم کردن، ساختن، بسیجیدن، آراستن، آماده شدن، مهیا شدن
آمادن
فرهنگ فارسی عمید

آمولن

آمولن
نشاسته. نشا. لباب البر. لباب الحنطه. لباب الفوم. لباب القمح. آبگون
لغت نامه دهخدا

آمازن

آمازن
نام رودی بزرگ در آمریکای جنوبی، و آن بزرگترین ِ رودهای جهان است
لغت نامه دهخدا

آمادن

آمادن
ساختن. بساختن. بسیجیدن. بسغدن. سغدن. آسغدن. برساختن. مهیا کردن. مهیا شدن. تهیه. آماده کردن. آماده شدن. آراستن. معدات فراهم کردن. مستعد کردن. ساز کردن. راست کردن. تیارکردن، پر و مملو گردانیدن. (برهان)
لغت نامه دهخدا