موتیف (Motif) در فیلم به الگوها، تکرارها، یا عناصری اشاره دارد که به صورت مکرر در طول فیلم ظاهر می شوند و به شکلی یا دیگری به داستان، شخصیت ها، یا موضوعات فیلم ارتباط دارند. این عناصر ممکن است به صورت تصویری، صوتی، سمبلیک یا حتی موسیقیایی باشند و معمولاً به منظور افزودن عمق و تأثیر به داستان استفاده می شوند. به عنوان مثال، موتیف می تواند شامل عناصری مانند: 1. تکرار موسیقی : یک ملودی خاص یا موسیقی متنی که در طول فیلم به صورت مکرر وارد می شود و احساسات و حالات مختلفی را به تصویر می کشد. 2. تکرار صحنه ها یا شوت ها : مثلاً صحنه ای از یک شخصیت که در طول فیلم مکرراً نمایش داده می شود و نشان دهندهٔ یک مسیر یا تحول در زندگی او است. 3. سمبل ها : عناصری مانند اشیاء، شکل ها یا نمادهایی که به صورت مکرر در صحنه ها ظاهر می شوند و معانی و نمادهای خاصی را نمایش می دهند. 4. رنگ ها : استفاده از رنگ های خاص یا تغییرات رنگ در طول فیلم که به داستان یا حالت شخصیت ها ارتباط دارند. 5. کلمات یا جملات کلیدی : تکرار کلمات یا جملات خاص که نقش مهمی در توسعه داستان یا تحول شخصیت ها ایفا می کنند. موتیف ها به کمک تکرار و تمرکز بر روی این عناصر، به توسعه و تثبیت مفاهیم، ایده ها و تم های فیلم کمک می کنند و به تدریج به ابزاری برای تقویت واکاوی عمیق تر موضوعات فیلم تبدیل می شوند.
موتیف (Motif) در فیلم به الگوها، تکرارها، یا عناصری اشاره دارد که به صورت مکرر در طول فیلم ظاهر می شوند و به شکلی یا دیگری به داستان، شخصیت ها، یا موضوعات فیلم ارتباط دارند. این عناصر ممکن است به صورت تصویری، صوتی، سمبلیک یا حتی موسیقیایی باشند و معمولاً به منظور افزودن عمق و تأثیر به داستان استفاده می شوند. به عنوان مثال، موتیف می تواند شامل عناصری مانند: 1. تکرار موسیقی : یک ملودی خاص یا موسیقی متنی که در طول فیلم به صورت مکرر وارد می شود و احساسات و حالات مختلفی را به تصویر می کشد. 2. تکرار صحنه ها یا شوت ها : مثلاً صحنه ای از یک شخصیت که در طول فیلم مکرراً نمایش داده می شود و نشان دهندهٔ یک مسیر یا تحول در زندگی او است. 3. سمبل ها : عناصری مانند اشیاء، شکل ها یا نمادهایی که به صورت مکرر در صحنه ها ظاهر می شوند و معانی و نمادهای خاصی را نمایش می دهند. 4. رنگ ها : استفاده از رنگ های خاص یا تغییرات رنگ در طول فیلم که به داستان یا حالت شخصیت ها ارتباط دارند. 5. کلمات یا جملات کلیدی : تکرار کلمات یا جملات خاص که نقش مهمی در توسعه داستان یا تحول شخصیت ها ایفا می کنند. موتیف ها به کمک تکرار و تمرکز بر روی این عناصر، به توسعه و تثبیت مفاهیم، ایده ها و تم های فیلم کمک می کنند و به تدریج به ابزاری برای تقویت واکاوی عمیق تر موضوعات فیلم تبدیل می شوند.
گازی قلیایی، بی رنگ، تندبو، اشک آور و از هوا سبک تر که در آب به خوبی حل می شود. در تهیۀ اسیدنیتریک، کودهای نیتروژن دار، مواد منفجره، نشادر و به عنوان سرمازا در یخچال به کار می رود
گازی قلیایی، بی رنگ، تندبو، اشک آور و از هوا سبک تر که در آب به خوبی حل می شود. در تهیۀ اسیدنیتریک، کودهای نیتروژن دار، مواد منفجره، نشادر و به عنوان سرمازا در یخچال به کار می رود
اکسید روی که در کوره هایی که سرب و روی را ذوب می کنند به دست می آید، دودی که در موقع گداختن سرب در بالای کوره جمع می شود از داروهای چشم بوده و در معالجۀ بعضی از اورام چشم و برای تقویت باصره به کار می رفته، سرمه، برای مثال غمزۀ نسرین نه ز باد صبا / از اثر خاک تو شد توتیا (نظامی۱ - ۶) در علم زیست شناسی جانوری دریایی از نوع خارپوستان با بدن کروی و پوشیده از خارهای ریز که غالباً به سنگ ها و علف ها یا جانوران دریایی دیگر می چسبد و از جلبک ها و گیاه های دریایی تغذیه می کند، بلوط دریایی، خارپشت دریایی
اکسید روی که در کوره هایی که سرب و روی را ذوب می کنند به دست می آید، دودی که در موقع گداختن سرب در بالای کوره جمع می شود از داروهای چشم بوده و در معالجۀ بعضی از اورام چشم و برای تقویت باصره به کار می رفته، سرمه، برای مِثال غمزۀ نسرین نه ز باد صبا / از اثر خاکِ تو شد توتیا (نظامی۱ - ۶) در علم زیست شناسی جانوری دریایی از نوع خارپوستان با بدن کروی و پوشیده از خارهای ریز که غالباً به سنگ ها و علف ها یا جانوران دریایی دیگر می چسبد و از جلبک ها و گیاه های دریایی تغذیه می کند، بَلوطِ دَریایی، خارپُشتِ دَریایی
رود جیحون. آمو. آموی. آمل. رود. آب. النهر. ورز. آمودریا. آمون، نام شهری بکنار جیحون: و خود روز دیگر بیرون رفت و از جیحون بگذشت و سپاه از هر جای به آمویه گرد کردند. (تاریخ بخارای نرشخی)
رود جیحون. آمو. آموی. آمل. رود. آب. النهر. وَرز. آمودریا. آمون، نام شهری بکنار جیحون: و خود روز دیگر بیرون رفت و از جیحون بگذشت و سپاه از هر جای به آمویه گرد کردند. (تاریخ بخارای نرشخی)
نام یکی از چهار طبقۀ مردم که جمشید نهاد، و آموزیان عباد یا رؤسای دین بودند، واین کلمه مصحّف آتوربان و آتوریان است: گروهی که آموزیان خوانیش برسم پرستندگان دانیش، فردوسی
نام یکی از چهار طبقۀ مردم که جمشید نهاد، و آموزیان عباد یا رؤسای دین بودند، واین کلمه مصحّف آتوربان و آتوریان است: گروهی که آموزیان خوانیَش برسم پرستندگان دانیَش، فردوسی
حنوط کردن اجساد مردگان با بعضی داروهای بلسانی به طریقۀ مخصوص به نحوی که به همان حالت طبیعی و بدون فساد و تعفن خشک شود و باقی ماند چنانکه در قدیم معمول مصریها بوده است، (از ناظم الاطباء)، ورجوع به مومیاکاری و مومیایی کردن شود، مصریان قدیم در حنوط کردن اجساد مردگان مهارت تام داشتند و طریقۀ حنوط کردن این بود که نخست نعش میت را شکافته، امعاء و احشاء و دیگر اعضای درون او را بیرون آورده جای آنها را با ادویه و عطریات از قبیل مروکاسیا و زفت می انباشتند و اینها رطوبت بدن را به خود جذب کرده، جسد را از فساد نگاه می داشتند، سپس بیرون جسد را نمک باروت پاشیده و یا هفتاد روز در محلول نمک باروت می گذاشتند، سپس بیرون آورده در کتانی که با عطریات و ادویۀ خوشبو پرورش یافته بود پیچیده در تابوتی از چوب جمیر یا سنگ می نهادند، بسا می شد که هیأت و ترکیب شخص میت را بر زبر تابوتش نقش کرده تابوت را در دیوار خانه کار می گذاشتند و سالهای دراز برای یادگاری و دید و بازدید خویشان و منسوبان باقی بود، از آن پس آن را در محلی که از سنگ در زیر زمین ترتیب داده بودند می گذاردند که از دو تا سه هزار سال بدون عیب و نقص می ماند، اجساد یعقوب و یوسف را برای اینکه باقی مانده به زمین موعود آورده شود حنوط و مومیایی کردند، (از قاموس کتاب مقدس)، جسدی که به طریق مذکور خشک کرده باشند و خوپخین نیز گویند، (ناظم الاطباء)، جسد حنوطشده، جسد مومیایی شده، (یادداشت مؤلف)، و رجوع به مومیایی و مومیایی کردن شود، نام دارویی سیاه که برای حفظ اجساد مردگان از پوسیدگی و گندیدگی و زوال و نیز برای معالجۀ برخی از امراض به کار بردندی، مومیایی، (از یادداشت مؤلف)، به لغت یونانی به معنی حافظالاجساد است و به فارسی مومیایی نامند و آن را عرق الجبال نیز نامند و بهترین اوسیاه براق است که بوی بد نداشته باشد و ارسطو فرموده که بهترین او آن است که چون جگر گوسفند را در گرمی ذبح با ریزۀ نی شکسته شق کرده بر آن بمالند التیام یابد، مقوی دل و اعضای ظاهری و باطنی و مفرح و محلل مواد بارده و مخفف رطوبات و رعشه و لقوه و معین باه و تسکین دهنده بسیاری از امراض دیگر است، (از تحفۀ حکیم مؤمن)، در دیگر ولایات به کوه برانس از توابع اندلس معدن گوگرد است مومیای معادنش بسیار است، آنچه در ایران است معدن به دیه آیی از توابع شبانکاره کوهی است که از او قطرات فرومی چکد و چون موم منجمد می گردد و آن را موم آبی گفته اند مومیائی اسم علم آن شد، (از نزههالقلوب ج 3 ص 207)، دو قسم است: قسمی از آن مومیایی معدنی است و بهترین این قسم، مومیایی دارابجرداست و آن از چشمه به دست می آید هر سالی سی الی شصت مثقال و سخت عزیزالوجود است و ملوک ایران بدان فخر کنند چنانکه ملوک روم به گل مختوم و ملوک چین به راوند و ملوک هند به هلیله، و در صنعای یمن و جاهای دیگر نیز به دست می آید، نه بدین خوبی، و آن از ادویۀ قلبیه باشد و نیز در جبر کسر به کار برند، و قسم دیگرآن مومیایی قبوری است و آن ماده ای بوده است که مصریان مردگان خود را بدان آغشتندی تا از گندیدن و پوسیدن اجساد منع کند و امروز کس نداند آن چه بوده است، دارویی باشد چون قیر که شکسته و خسته را بدان بندند از تن آدمی و نیز ترسیده را حبی از آن خورانند به جای آمدن دل را، (یادداشت مؤلف)، دارویی سیاه یا قهوه ای که بدان مرده را حنوط کنند، مادۀ قهوه ای یا سیاه رنگ نیم جامد که در نتیجۀ اکسیده شدن هیدروکربورهای نفتی در شکافها و شکستهای طبقات زمین که در مجاورت ذخایر نفتی زیرزمینی هستند، پیدا می شود، مومیا در حقیقت یک نوع قیر طبیعی است که غالباً مخلوط با شن و خاک می باشد و بنابراین نوعی اسفالت طبیعی همیشه در محلهایی که مومیایی پیدا می شود به وجود می آید، مومیایی در 100 درجه حرارت ذوب می گردد و وزن مخصوصش در حدود 1/2 است، در ترکیبش علاوه بر هیدروکربور اکسیژن و ازت گاهی گوگرد هم وجود دارد، از حل کردن مومیایی در روغن، مادۀ نرم و خمیری شکلی به دست می آید که سابقاً روی پوست بدن در نقاط ضربه دیده می مالیدند، مومیایی، قیر طبیعی، زفت رومی، عرق الجبال، قیر معدنی، زفت، زفت یابس، زفت البحر، حمر، کفرالیهود، قفرالیهود، آسفالت معدنی، آسفالت، مومیایی اخیر در غارهای بعضی کوهها (از جمله کوههای بهبهان و فارس و لرستان و سواحل دریای مغرب) از شکافهای سنگها بیرون آید و بهترین آن سیاه براق است که بوی بدی نداشته باشد، شرب محلول آن رادر روغنها و ضماد آن را جهت شکستگی اعضا و بیرون رفتن مفاصل و کوفتگی و پاره شدن عصب و عضله در طب قدیم تجویز می کردند، در عهد صفویه مومیایی فارس ممتاز بود و تمام محصول آن که از کوهی نزدیک جهرم به دست می آمد متعلق به شاه بود و او یا آن را می فروخت و یا به رسم هدیه برای حکام و بزرگان و پادشاهان دیگر می فرستاد، و رجوع به مومیایی و نیز رجوع به آنندراج شود، - مومیای کوهی، قفرالیهود است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، رجوع به قفرالیهود شود
حنوط کردن اجساد مردگان با بعضی داروهای بلسانی به طریقۀ مخصوص به نحوی که به همان حالت طبیعی و بدون فساد و تعفن خشک شود و باقی ماند چنانکه در قدیم معمول مصریها بوده است، (از ناظم الاطباء)، ورجوع به مومیاکاری و مومیایی کردن شود، مصریان قدیم در حنوط کردن اجساد مردگان مهارت تام داشتند و طریقۀ حنوط کردن این بود که نخست نعش میت را شکافته، امعاء و احشاء و دیگر اعضای درون او را بیرون آورده جای آنها را با ادویه و عطریات از قبیل مروکاسیا و زفت می انباشتند و اینها رطوبت بدن را به خود جذب کرده، جسد را از فساد نگاه می داشتند، سپس بیرون جسد را نمک باروت پاشیده و یا هفتاد روز در محلول نمک باروت می گذاشتند، سپس بیرون آورده در کتانی که با عطریات و ادویۀ خوشبو پرورش یافته بود پیچیده در تابوتی از چوب جمیر یا سنگ می نهادند، بسا می شد که هیأت و ترکیب شخص میت را بر زبر تابوتش نقش کرده تابوت را در دیوار خانه کار می گذاشتند و سالهای دراز برای یادگاری و دید و بازدید خویشان و منسوبان باقی بود، از آن پس آن را در محلی که از سنگ در زیر زمین ترتیب داده بودند می گذاردند که از دو تا سه هزار سال بدون عیب و نقص می ماند، اجساد یعقوب و یوسف را برای اینکه باقی مانده به زمین موعود آورده شود حنوط و مومیایی کردند، (از قاموس کتاب مقدس)، جسدی که به طریق مذکور خشک کرده باشند و خوپخین نیز گویند، (ناظم الاطباء)، جسد حنوطشده، جسد مومیایی شده، (یادداشت مؤلف)، و رجوع به مومیایی و مومیایی کردن شود، نام دارویی سیاه که برای حفظ اجساد مردگان از پوسیدگی و گندیدگی و زوال و نیز برای معالجۀ برخی از امراض به کار بردندی، مومیایی، (از یادداشت مؤلف)، به لغت یونانی به معنی حافظالاجساد است و به فارسی مومیایی نامند و آن را عرق الجبال نیز نامند و بهترین اوسیاه براق است که بوی بد نداشته باشد و ارسطو فرموده که بهترین او آن است که چون جگر گوسفند را در گرمی ذبح با ریزۀ نی شکسته شق کرده بر آن بمالند التیام یابد، مقوی دل و اعضای ظاهری و باطنی و مفرح و محلل مواد بارده و مخفف رطوبات و رعشه و لقوه و معین باه و تسکین دهنده بسیاری از امراض دیگر است، (از تحفۀ حکیم مؤمن)، در دیگر ولایات به کوه برانس از توابع اندلس معدن گوگرد است مومیای معادنش بسیار است، آنچه در ایران است معدن به دیه آیی از توابع شبانکاره کوهی است که از او قطرات فرومی چکد و چون موم منجمد می گردد و آن را موم آبی گفته اند مومیائی اسم علم آن شد، (از نزههالقلوب ج 3 ص 207)، دو قسم است: قسمی از آن مومیایی معدنی است و بهترین این قسم، مومیایی دارابجرداست و آن از چشمه به دست می آید هر سالی سی الی شصت مثقال و سخت عزیزالوجود است و ملوک ایران بدان فخر کنند چنانکه ملوک روم به گل مختوم و ملوک چین به راوند و ملوک هند به هلیله، و در صنعای یمن و جاهای دیگر نیز به دست می آید، نه بدین خوبی، و آن از ادویۀ قلبیه باشد و نیز در جبر کسر به کار برند، و قسم دیگرآن مومیایی قبوری است و آن ماده ای بوده است که مصریان مردگان خود را بدان آغشتندی تا از گندیدن و پوسیدن اجساد منع کند و امروز کس نداند آن چه بوده است، دارویی باشد چون قیر که شکسته و خسته را بدان بندند از تن آدمی و نیز ترسیده را حبی از آن خورانند به جای آمدن دل را، (یادداشت مؤلف)، دارویی سیاه یا قهوه ای که بدان مرده را حنوط کنند، مادۀ قهوه ای یا سیاه رنگ نیم جامد که در نتیجۀ اکسیده شدن هیدروکربورهای نفتی در شکافها و شکستهای طبقات زمین که در مجاورت ذخایر نفتی زیرزمینی هستند، پیدا می شود، مومیا در حقیقت یک نوع قیر طبیعی است که غالباً مخلوط با شن و خاک می باشد و بنابراین نوعی اسفالت طبیعی همیشه در محلهایی که مومیایی پیدا می شود به وجود می آید، مومیایی در 100 درجه حرارت ذوب می گردد و وزن مخصوصش در حدود 1/2 است، در ترکیبش علاوه بر هیدروکربور اکسیژن و ازت گاهی گوگرد هم وجود دارد، از حل کردن مومیایی در روغن، مادۀ نرم و خمیری شکلی به دست می آید که سابقاً روی پوست بدن در نقاط ضربه دیده می مالیدند، مومیایی، قیر طبیعی، زفت رومی، عرق الجبال، قیر معدنی، زفت، زفت یابس، زفت البحر، حمر، کفرالیهود، قفرالیهود، آسفالت معدنی، آسفالت، مومیایی اخیر در غارهای بعضی کوهها (از جمله کوههای بهبهان و فارس و لرستان و سواحل دریای مغرب) از شکافهای سنگها بیرون آید و بهترین آن سیاه براق است که بوی بدی نداشته باشد، شرب محلول آن رادر روغنها و ضماد آن را جهت شکستگی اعضا و بیرون رفتن مفاصل و کوفتگی و پاره شدن عصب و عضله در طب قدیم تجویز می کردند، در عهد صفویه مومیایی فارس ممتاز بود و تمام محصول آن که از کوهی نزدیک جهرم به دست می آمد متعلق به شاه بود و او یا آن را می فروخت و یا به رسم هدیه برای حکام و بزرگان و پادشاهان دیگر می فرستاد، و رجوع به مومیایی و نیز رجوع به آنندراج شود، - مومیای کوهی، قفرالیهود است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، رجوع به قفرالیهود شود
به معنی برگزیده از جانب خداست و آن زمینی است که ابراهیم مأمور گشت که بدانجا برآمده اسحاق فرزند خود را بر یکی از کوههای آن قربانی گرداند. (از قاموس کتاب مقدس)
به معنی برگزیده از جانب خداست و آن زمینی است که ابراهیم مأمور گشت که بدانجا برآمده اسحاق فرزند خود را بر یکی از کوههای آن قربانی گرداند. (از قاموس کتاب مقدس)
بمعنی سنگ سرمه، و در تحفه گوید آن بر سه قسم است، یکی زرد و یکی کبود و معدنی و انابیبی که مشتق از انبوبه است و به پارسی توتیای قلم می نامند و یکی از آنهااز دود مس است که در گداختن سنگ مس در کورۀ دوطبقه بهم می رسد و از سایر چیزها نیز گیرند و بهترین مصنوع آن انابیبی کرمانی است، و اصل در این لغت دودها بوده و توتیا معرب آن است، (انجمن آرا) (از آنندراج)، سنگی است که از آن سرمه سازند ... (شرفنامۀ منیری)، اکسید روی که در کوره هائی که روی و سرب را می گدازندحاصل می شود، (ناظم الاطباء)، توتیاء، عرب این کلمه را از فارسی گرفته است، (از المزهر سیوطی)، فارسی، سنگی است معروف که بدان سرمه کنند، (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)، بمعنی سرمه ... (غیاث اللغات)، معرب از دودهای فارسی است و یونانی ثغمولس نامند و آن معدنی و انابیبی می باشد و معدنی سه قسم است، یکی سفید شبیه به پوست تخم شترمرغ و بر او چیزی مثل نمک ظاهر و بهترین اقسام اوست، یکی زرد و یکی کبود و سبز و شفاف و آن غلیظتر از همه است و مشهور به توتیای هندی و در غایت حدت است، و انابیبی که مشتق از انبوبه است و بفارسی توتیای قلم نامند و مزاربی که بمعنی شبیه ناودان باشد عبارت از اوست و چندین قسم می باشد یکی از دود مس است که در حین گداختن سنگ مس در کورۀ دوطبقه بهم می رسد، قسمی سفید وبسیار بی ثقل، و قسمی ثقیل و کثیف، اول (سفید) از صاعد و ثانی (ثقیل) از راسب اوست و آن از اذابۀ اقلیمیا است که به تدریج در ذایب مس ریزند و از طلا و نقره و قلعی نیز بهم می رسد و به دستور از مورد و از چوب درخت زیتون بری و از به، بعد از اخراج دانۀ او بعمل می آرند و بدستور از عفص و خرنوب و توت سفید خشک و شاخ درخت امرود و مصطکی و حبهالخضرا و شمشاد و انجیر و از گل پودنۀ تازه و از شکوفۀ تاک و از سریشم ماهی و از عری جلود به قرو از پشم غیرمغسول ترتیب می دهند، اما طریق اشجار آنکه بعد از نیمکوب کردن آن در ظرف سفال جای داده سرپوش سوراخداری بر آن مستحکم نموده چندان آتش کنند که دود او برطرف شود، اما طریق پشم و سریشم آنکه به زفت یا به عسل آلوده به دستور آتش کنند و صاعد هر یک را استعمال نمایند و بهترین مصنوع او انابیبی کرمانی و بهترین معدنی، سفید آن و عدیم الوجود است، و اقسام توتیا را بدون تغسیل استعمال جایزنیست و طریق غسل آن در دستورات تحریر یافته است و امین الدوله ذکر نموده است که توتیای بحری نیز می باشد و آن سفید و مستدیر، و شبیه به سنگ ریزه است ... (تحفۀ حکیم مؤمن)، رجوع به توتیای بحری شود، بمفولوکس، فمفولوکس، اثمد، کحل حجری، کحل اسود، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چشم مخالفان را چون ناشکسته خاری چشم موافقان را چون سوده توتیائی، فرخی، بر چشم دشمنانش چون نوک سوزنست در چشم دوستانش چون سوده توتیاست، فرخی، قمر بسان چشم، دردگین شود سپیده دم شود چو توتیای او، منوچهری، گفتۀ او بر تن حکمت سر است چشم خرد را سخنش توتیاست، ناصرخسرو، بی توتیاست چشم تو و بر دروغ و زرق از مرد چشم درد ترا طمع توتیاست، ناصرخسرو، مر چشم خرد را ز علم بهتر ای پور پدر هیچ توتیا نیست، ناصرخسرو، هرکه را چشم بخت خیره شود خاک پای تو توتیا باشد، مسعودسعد، بیمار گشت و تیره تن و چشم، جاه و بخت ای جاه و بخت تو همه داروی و توتیا، مسعودسعد، سرشته نقش دواتش ز توتیای امید دمیده شقۀ کلکش ز کیمیای عطا، مختاری، خوب نبود عیسی اندر خانه پس در هاونان ازبرای توتیا سنگ سپاهان داشتن، سنائی، بچشم من تو چنانی که توتیا شمرند دو چشم من تو بهر جا قدم نهی بر خاک، سوزنی، عطسۀ جودش بهشت و خندۀ تیغش سقر ظل چترش آفتاب و گرد رخشش توتیا، خاقانی، همه درد چشم تو شد هستی تو شو از نیستی توتیائی طلب کن، خاقانی، همه دزدان گنج من کورند تا مرا توتیا فرستادی، خاقانی، مرا چشم درد است و خورشید بهتر که از زحمت توتیا می گریزم، خاقانی، چو عیسی هرکه دارد توتیائی ز هر بیخی کند داروگیائی، نظامی، برگ نسرین به گوهر آمودن شاخ سوسن به توتیا سودن، نظامی، غمزۀ نسرین نه ز باد صباست کز اثر خاک تواش توتیاست، نظامی، از نوی انگور بود توتیا وز کهنی مار شود اژدها، نظامی، کسانی که پوشیده چشم و دلند همانا کزین توتیا غافلند، سعدی (بوستان)، دیدۀ سر را اگر، سرمه ببخشد فروغ کوری دل را چه سود مکحلۀ توتیا؟ فیضی هندی، ختلان و خنگ، چاچ و کمان، روم و پرنیان توران و تیر، مصر و شکر، هند و توتیا، قاآنی، رجوع به بحر الجواهر و صیدنه و اختیارات بدیعی و ترجمه ضریر انطاکی و فهرست مخزن الادویه و الفاظ الادویه و الجماهر صص 196-263 و نزهه القلوب ج 3 ص 205 و دزی ج 1 ص 154شود
بمعنی سنگ سرمه، و در تحفه گوید آن بر سه قسم است، یکی زرد و یکی کبود و معدنی و انابیبی که مشتق از انبوبه است و به پارسی توتیای قلم می نامند و یکی از آنهااز دود مس است که در گداختن سنگ مس در کورۀ دوطبقه بهم می رسد و از سایر چیزها نیز گیرند و بهترین مصنوع آن انابیبی کرمانی است، و اصل در این لغت دودها بوده و توتیا معرب آن است، (انجمن آرا) (از آنندراج)، سنگی است که از آن سرمه سازند ... (شرفنامۀ منیری)، اُکسید روی که در کوره هائی که روی و سرب را می گدازندحاصل می شود، (ناظم الاطباء)، توتیاء، عرب این کلمه را از فارسی گرفته است، (از المزهر سیوطی)، فارسی، سنگی است معروف که بدان سرمه کنند، (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)، بمعنی سرمه ... (غیاث اللغات)، معرب از دودهای فارسی است و یونانی ثغمولس نامند و آن معدنی و انابیبی می باشد و معدنی سه قسم است، یکی سفید شبیه به پوست تخم شترمرغ و بر او چیزی مثل نمک ظاهر و بهترین اقسام اوست، یکی زرد و یکی کبود و سبز و شفاف و آن غلیظتر از همه است و مشهور به توتیای هندی و در غایت حدت است، و انابیبی که مشتق از انبوبه است و بفارسی توتیای قلم نامند و مزاربی که بمعنی شبیه ناودان باشد عبارت از اوست و چندین قسم می باشد یکی از دود مس است که در حین گداختن سنگ مس در کورۀ دوطبقه بهم می رسد، قسمی سفید وبسیار بی ثقل، و قسمی ثقیل و کثیف، اول (سفید) از صاعد و ثانی (ثقیل) از راسب اوست و آن از اذابۀ اقلیمیا است که به تدریج در ذایب مس ریزند و از طلا و نقره و قلعی نیز بهم می رسد و به دستور از مورْد و از چوب درخت زیتون بری و از به، بعد از اخراج دانۀ او بعمل می آرند و بدستور از عفص و خرنوب و توت سفید خشک و شاخ درخت امرود و مصطکی و حبهالخضرا و شمشاد و انجیر و از گل پودنۀ تازه و از شکوفۀ تاک و از سریشم ماهی و از عری جلود به قرو از پشم غیرمغسول ترتیب می دهند، اما طریق اشجار آنکه بعد از نیمکوب کردن آن در ظرف سفال جای داده سرپوش سوراخداری بر آن مستحکم نموده چندان آتش کنند که دود او برطرف شود، اما طریق پشم و سریشم آنکه به زفت یا به عسل آلوده به دستور آتش کنند و صاعد هر یک را استعمال نمایند و بهترین مصنوع او انابیبی کرمانی و بهترین معدنی، سفید آن و عدیم الوجود است، و اقسام توتیا را بدون تغسیل استعمال جایزنیست و طریق غسل آن در دستورات تحریر یافته است و امین الدوله ذکر نموده است که توتیای بحری نیز می باشد و آن سفید و مستدیر، و شبیه به سنگ ریزه است ... (تحفۀ حکیم مؤمن)، رجوع به توتیای بحری شود، بمفولوکس، فمفولوکس، اثمد، کحل حجری، کحل اسود، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : چشم مخالفان را چون ناشکسته خاری چشم موافقان را چون سوده توتیائی، فرخی، بر چشم دشمنانش چون نوک سوزنست در چشم دوستانش چون سوده توتیاست، فرخی، قمر بسان چشم، دردگین شود سپیده دم شود چو توتیای او، منوچهری، گفتۀ او بر تن حکمت سر است چشم خرد را سخنش توتیاست، ناصرخسرو، بی توتیاست چشم تو و بر دروغ و زرق از مرد چشم درد ترا طمْع توتیاست، ناصرخسرو، مر چشم خرد را ز علم بهتر ای پور پدر هیچ توتیا نیست، ناصرخسرو، هرکه را چشم بخت خیره شود خاک پای تو توتیا باشد، مسعودسعد، بیمار گشت و تیره تن و چشم، جاه و بخت ای جاه و بخت تو همه داروی و توتیا، مسعودسعد، سرشته نقش دواتش ز توتیای امید دمیده شقۀ کلکش ز کیمیای عطا، مختاری، خوب نبود عیسی اندر خانه پس در هاونان ازبرای توتیا سنگ سپاهان داشتن، سنائی، بچشم من تو چنانی که توتیا شمرند دو چشم من تو بهر جا قدم نهی بر خاک، سوزنی، عطسۀ جودش بهشت و خندۀ تیغش سقر ظل چترش آفتاب و گرد رخشش توتیا، خاقانی، همه درد چشم تو شد هستی تو شو از نیستی توتیائی طلب کن، خاقانی، همه دزدان گنج من کورند تا مرا توتیا فرستادی، خاقانی، مرا چشم درد است و خورشید بهتر که از زحمت توتیا می گریزم، خاقانی، چو عیسی هرکه دارد توتیائی ز هر بیخی کند داروگیائی، نظامی، برگ نسرین به گوهر آمودن شاخ سوسن به توتیا سودن، نظامی، غمزۀ نسرین نه ز باد صباست کز اثر خاک تواَش توتیاست، نظامی، از نوی انگور بود توتیا وز کهنی مار شود اژدها، نظامی، کسانی که پوشیده چشم و دلند همانا کزین توتیا غافلند، سعدی (بوستان)، دیدۀ سر را اگر، سرمه ببخشد فروغ کوری دل را چه سود مکحلۀ توتیا؟ فیضی هندی، ختلان و خنگ، چاچ و کمان، روم و پرنیان توران و تیر، مصر و شکر، هند و توتیا، قاآنی، رجوع به بحر الجواهر و صیدنه و اختیارات بدیعی و ترجمه ضریر انطاکی و فهرست مخزن الادویه و الفاظ الادویه و الجماهر صص 196-263 و نزهه القلوب ج 3 ص 205 و دزی ج 1 ص 154شود
قومی از سوریان که نسب به کنعان بن نوح می رسانیدند و در میان اردن و بحر متوسط مسکن داشتند و سپس درصدد توسعۀ مملکت خویش برآمدند و سرانجام تمام باشان را متصرف شدند
قومی از سوریان که نسب به کنعان بن نوح می رسانیدند و در میان اردُن و بحر متوسط مسکن داشتند و سپس درصدد توسعۀ مملکت خویش برآمدند و سرانجام تمام باشان را متصرف شدند
ایماتیا. اماتی. نام سرزمینی بود از مقدونیۀقدیمی، عبارت از قسمت شمال غربی قطعۀ مزبور، و مرکزش اوسه نام داشت و در محل مقدونیۀ حالیه واقع شده بود. گاهی این اسم به تمام قطعۀ مقدونیه نیز اطلاق میشود. این کلمه در زبان آرناودی (آلبانی) معنی ’خطۀبزرگ’ میدهد و اینان از نظر جنسیت نژادی با اهالی ایلیریا خویشاوندی داشتند، و از این رو معلوم میشود که اهالی مقدونیۀ قدیم وسعت آفاق و طول و عرض صحاری و عرصات میهن خویش را منظور نظر قرار داده به این نامش خوانده اند و ناحیۀ ماط واقع در آلبانی نیز از حیث اشتقاق با این کلمه مناسبتی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). مرکز اماتی حالیه، برویا و سکنۀ آن 96400 تن است. (لاروس بزرگ)
ایماتیا. اماتی. نام سرزمینی بود از مقدونیۀقدیمی، عبارت از قسمت شمال غربی قطعۀ مزبور، و مرکزش اوسه نام داشت و در محل مقدونیۀ حالیه واقع شده بود. گاهی این اسم به تمام قطعۀ مقدونیه نیز اطلاق میشود. این کلمه در زبان آرناودی (آلبانی) معنی ’خطۀبزرگ’ میدهد و اینان از نظر جنسیت نژادی با اهالی ایلیریا خویشاوندی داشتند، و از این رو معلوم میشود که اهالی مقدونیۀ قدیم وسعت آفاق و طول و عرض صحاری و عرصات میهن خویش را منظور نظر قرار داده به این نامش خوانده اند و ناحیۀ ماط واقع در آلبانی نیز از حیث اشتقاق با این کلمه مناسبتی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). مرکز اماتی حالیه، برویا و سکنۀ آن 96400 تن است. (لاروس بزرگ)
دارویی که مرده را بدان حنوط کنند مومیایی. توضیح مصریان قدیم در حنوط کردن اجساد مردگان مهارت داشتند و طریقه حنوط کردن این بود که نخست نعش میت را شکافته امعا و احشا و دیگر اعضای درون او را بیرون آورده جای آنها با ادویه و عطریات از قبیل مروکاسیا و زفت می انباشتند و اینها رطوبت بدن را بخود جذب کرده جسد را از فساد نگاه می داشتند سپس بیرون جسد را نمک باروت پاشیده و یا هفتاد روز در محلول نمک باروت میگذاشتند آنگاه بیرون آورده در کتانی که با عطریات و ادویه خوشبو پرورش یافته بود پیچیده در تابوتی از چوب جمیر یا سنگ می نهادند یا مومیای انسانی، جسد حنوط شده، ماده ای قهوه یی یا سیاه رنگ و نیم جامد که در نتیجه اکسیده شدن هیدرو کربورهای نفتی در شکافها و شکستهای طبقات زمین که در مجاورت ذخایر نفتی زیر زمینی هستند پیدا میشود. مومیایی در حقیقت عبارت از یک نوع قیر طبیعی است که غالبا مخلوط با شن و خاک میباشد و بنابراین نوعی آسفالت طبیعی همیشه در محل هایی که مومیایی پیدا میشود بوجود میاید. مومیایی در 100 درجه حرارت ذوب میگردد و وزن مخصوصش در حدود 2، 1 است. در ترکیبش علاوه بر هیدروکربور اکسیژن و ازت و گاهی گوگرد هم وجود دارد. از حل کردن مومیایی در روغن ماده نرم و خمیری شکلی بدست میاید که سابقا بر روی پوست بدن در نقاط ضربه دیده میمالیدند قیر طبیعی زفت زومی عرق الجبال قیر معدنی زفت زفت یابس زفت البحر حمر کفرالیهود قفرا لیهود آسفالت معدنی آسفالت. توضیح مومیای اخیر در غارهای بعضی کوهها (از جمله کوههای بهبهان و فارس و لرستان و سواحل دریای مغرب) از شکافهای سنگها بیرون آید و بهترین آن سیاه براق است که بوی بدی نداشته باشد، شرب محلول آنرا در روغنهاو ضماد آنرا جهت شکستگی اعضا و بیرون رفتن مفاصل و کوفتگی و پاره شدن عصب و عضله در طب قدیم تجویز میکردند. در عهد صفویه مو میایی فارس ممتاز بود و تمام محصول آن که از کوهی نزدیک جهرم بدست میاید متعلق به شاه بود و او یا آنرا می فروخت و یا برسم هدیه برای حکام و بزرگان میفرستاد
دارویی که مرده را بدان حنوط کنند مومیایی. توضیح مصریان قدیم در حنوط کردن اجساد مردگان مهارت داشتند و طریقه حنوط کردن این بود که نخست نعش میت را شکافته امعا و احشا و دیگر اعضای درون او را بیرون آورده جای آنها با ادویه و عطریات از قبیل مروکاسیا و زفت می انباشتند و اینها رطوبت بدن را بخود جذب کرده جسد را از فساد نگاه می داشتند سپس بیرون جسد را نمک باروت پاشیده و یا هفتاد روز در محلول نمک باروت میگذاشتند آنگاه بیرون آورده در کتانی که با عطریات و ادویه خوشبو پرورش یافته بود پیچیده در تابوتی از چوب جمیر یا سنگ می نهادند یا مومیای انسانی، جسد حنوط شده، ماده ای قهوه یی یا سیاه رنگ و نیم جامد که در نتیجه اکسیده شدن هیدرو کربورهای نفتی در شکافها و شکستهای طبقات زمین که در مجاورت ذخایر نفتی زیر زمینی هستند پیدا میشود. مومیایی در حقیقت عبارت از یک نوع قیر طبیعی است که غالبا مخلوط با شن و خاک میباشد و بنابراین نوعی آسفالت طبیعی همیشه در محل هایی که مومیایی پیدا میشود بوجود میاید. مومیایی در 100 درجه حرارت ذوب میگردد و وزن مخصوصش در حدود 2، 1 است. در ترکیبش علاوه بر هیدروکربور اکسیژن و ازت و گاهی گوگرد هم وجود دارد. از حل کردن مومیایی در روغن ماده نرم و خمیری شکلی بدست میاید که سابقا بر روی پوست بدن در نقاط ضربه دیده میمالیدند قیر طبیعی زفت زومی عرق الجبال قیر معدنی زفت زفت یابس زفت البحر حمر کفرالیهود قفرا لیهود آسفالت معدنی آسفالت. توضیح مومیای اخیر در غارهای بعضی کوهها (از جمله کوههای بهبهان و فارس و لرستان و سواحل دریای مغرب) از شکافهای سنگها بیرون آید و بهترین آن سیاه براق است که بوی بدی نداشته باشد، شرب محلول آنرا در روغنهاو ضماد آنرا جهت شکستگی اعضا و بیرون رفتن مفاصل و کوفتگی و پاره شدن عصب و عضله در طب قدیم تجویز میکردند. در عهد صفویه مو میایی فارس ممتاز بود و تمام محصول آن که از کوهی نزدیک جهرم بدست میاید متعلق به شاه بود و او یا آنرا می فروخت و یا برسم هدیه برای حکام و بزرگان میفرستاد
گازیست بی رنگ بابوی تند و طعم حاد و اشک آور است و در آب حل میشود آن یکی از ترکیبات ازت است که در هوای شهرها و مجاورت مستراحها وجود دارد و از تجربه اوره ادرار بوسیله میکرب مخصوص و نیز از تکلیس نشادر با آهک بدست میاید و در صنعت و طب مستعمل است
گازیست بی رنگ بابوی تند و طعم حاد و اشک آور است و در آب حل میشود آن یکی از ترکیبات ازت است که در هوای شهرها و مجاورت مستراحها وجود دارد و از تجربه اوره ادرار بوسیله میکرب مخصوص و نیز از تکلیس نشادر با آهک بدست میاید و در صنعت و طب مستعمل است
فرانسوی نوشاهکین در ترکیبات آمونیاک مجموعه 4 بنام آمونیوم دارای خواصی شبیه بخواص فلزات قلیائی است یکی ازترکیبات آمونیاک کلرور آمونیوم یانوشادراست که جسم محلول در آب و قابل تصعید است و در سفید گری مصرف میشود
فرانسوی نوشاهکین در ترکیبات آمونیاک مجموعه 4 بنام آمونیوم دارای خواصی شبیه بخواص فلزات قلیائی است یکی ازترکیبات آمونیاک کلرور آمونیوم یانوشادراست که جسم محلول در آب و قابل تصعید است و در سفید گری مصرف میشود
سرمه، اکسید روی و سرب که در کوره های ذوب سرب و روی به دست می آید. برای معالجه امراض چشم و نیز تقویت آن به کار می رود، خارپشت دریایی، جانوری است از نوع خارپوستان با بدن کروی شکل که به سنگ ها و علف ها و دیگر جانوران دریایی می چسبد و از گیاه
سرمه، اکسید روی و سرب که در کوره های ذوب سرب و روی به دست می آید. برای معالجه امراض چشم و نیز تقویت آن به کار می رود، خارپشت دریایی، جانوری است از نوع خارپوستان با بدن کروی شکل که به سنگ ها و علف ها و دیگر جانوران دریایی می چسبد و از گیاه