جدول جو
جدول جو

معنی آمرزیدنی - جستجوی لغت در جدول جو

آمرزیدنی
(مُ دَ)
درخور آمرزیدن. ازدر آمرزیدن
لغت نامه دهخدا
آمرزیدنی
لایق آمرزیدن شایسته بخشودن
تصویری از آمرزیدنی
تصویر آمرزیدنی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آمیزیدن
تصویر آمیزیدن
آمیختن، آمیخته کردن، درهم کردن، درهم ساختن و مخلوط کردن دو یا چند چیز با هم، درهم شدن، آمیخته شدن، مخلوط شدن، رفت و آمد، معاشرت، نزدیکی کردن، مقاربت، جماع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمرزیده
تصویر آمرزیده
بخشوده، کسی که خداوند گناهان او را بخشوده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمرزیدن
تصویر آمرزیدن
بخشودن و عفو کردن و درگذشتن خداوند از گناه کسی پس از مردن او
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آموزیدن
تصویر آموزیدن
آموختن، یاد گرفتن علم یا هنری از دیگران، فرا گرفتن، یاد دادن علم یا هنری به دیگران، خو گرفتن، مانوس شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ دَ)
مردنی. درخور مردن. قابل مردن. رجوع به مردنی شود
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
لحنی در ورزیدن. مشت و مال دادن چنانکه خمیر را. مالیدن. مالش دادن. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مرز و نیز رجوع به مرزه به معنی ماله شود
لغت نامه دهخدا
(سِ کَ دَ)
نزدیکی کردن. مقارنه یافتن. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به مرز شود
لغت نامه دهخدا
(وَدَ)
قابل ورزیدن. رجوع به ورزیدن شود
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ)
که لرزیدن آن ضروری است، ازدر لرزیدن
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
لایق ارزیدن. شایستۀ ارزش
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ)
مغفور. مرحوم. معفوّ. شادروان. مغتفر. بخشوده: پدرآمرزیده
لغت نامه دهخدا
(کُ شُ دَ)
آموختن. تعلّم: و چنان واجب کندی که ایشان نبشتندی و من بیاموزیدمی. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
چشیدنی، مکیدنی. هر چه که قابل مکیدن باشد. آنچه بتوان مکید
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
غیر قابل آمرزیدن. که از در آمرزش و غفران نیست. که قابل عفو و رحمت و آمرزیدن نیست
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ رَ / رِ گُ دَ)
بخشیدن خدای تعالی گناه بنده را پس از مرگ. بخشیدن بزرگی جرم زیردستی را. مغفرت. غفران. عفو. صفح. اقاله. اغتفار. بخشودن. تجاوز. رحمت:
گناهم را بیامرز و چنان دان
که نیکی گم نگردد در دوگیهان.
(ویس و رامین).
پادشاهان ما را آنانکه گذشته اند ایزدشان بیامرزاد و آنچه برجایند باقی داراد. (تاریخ بیهقی). بومحمد و ابراهیم گذشته شده اند ایزد ایشان را بیامرزاد. (تاریخ بیهقی).
روان پاک ابوبکر سعد زنگی را
خدای پاک بفضل و کرم بیامرزاد.
سعدی.
نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند
خدای عز و جل جمله را بیامرزاد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از آموزیدن
تصویر آموزیدن
آموختن، تعلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمیزیدن
تصویر آمیزیدن
آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمرزیده
تصویر آمرزیده
مغفور مرحوم شادروان بخشوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزیدنی
تصویر ارزیدنی
یق ارزیدن شایسته ارزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمرزیدن
تصویر آمرزیدن
بخشودن خدا گناه بنده را (مخصوصا پس از مرگ) غفران مغفرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمرزیده
تصویر آمرزیده
((مُ دِ))
مرحوم، شادروان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرزیدن
تصویر مرزیدن
((مَ یا مُ رَ))
جماع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمرزیدن
تصویر آمرزیدن
((مُ دَ))
بخشیده شدن گناه توسط خداوند. غفران، آمرزش، آمرزیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمرزیده
تصویر آمرزیده
مرحوم
فرهنگ واژه فارسی سره
بخشوده، شادروان، مرحوم، مغفور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آمرزش، بخشایش، غفران، مغفرت
فرهنگ واژه مترادف متضاد