آماس، ورم، نفخ، تمیدگی، تورم، انتفاخ، تهبّج، دروء، باد، بادکردگی، تفرق: ز بس دم تو که خوردم به نای می مانم که در میانۀ دفّم پدید شد آماه، نجیب جرفادقانی، پس عجب نیست که با جنس ذبولی که وراست تره را بر سر خوان تو بگیرد آماه، نجیب جرفادقانی، شیر کز مالش عدل تو دباغت یابد گردنش نرم تر از نیفۀ روباه بود خصمت ار فربهئی یافت ز معجون غرور چه شود، فربهی طبل ز آماه بود، شرف شفروه
آماس، ورم، نفخ، تمیدگی، تورم، انتفاخ، تهبّج، دُروء، باد، بادکردگی، تفرق: ز بس دم تو که خوردم به نای می مانم که در میانۀ دفّم پدید شد آماه، نجیب جرفادقانی، پس عجب نیست که با جنس ذبولی که وراست تره را بر سر خوان تو بگیرد آماه، نجیب جرفادقانی، شیر کز مالش عدل تو دباغت یابد گردنش نرم تر از نیفۀ روباه بود خصمت ار فربهئی یافت ز معجون غرور چه شود، فربهی طبل ز آماه بود، شرف شفروه
نشان، نشانه، هدف، برای مثال چو تیر انداختی در روی دشمن / حذر کن کاندر آماجش نشستی (سعدی - ۷۶)جایی که نشانۀ تیر را روی آن قرار بدهند، فاصله تیرانداز تا هدف، نشانه گاه، تیررس، آلتی آهنی که برزگران با آن زمین را شیار کنند، گاوآهن، برای مثال برکند تیر تو زآن سان خاک در آماجگاه / برزگر برکنده پنداری به آماج و کلند (سوزنی- مجمع الفرس - آماج)نشانه گیری
نشان، نشانه، هدف، برای مِثال چو تیر انداختی در روی دشمن / حذر کن کاندر آماجش نشستی (سعدی - ۷۶)جایی که نشانۀ تیر را روی آن قرار بدهند، فاصله تیرانداز تا هدف، نشانه گاه، تیررس، آلتی آهنی که برزگران با آن زمین را شیار کنند، گاوآهن، برای مِثال برکند تیر تو زآن سان خاک در آماجگاه / برزگر برکنده پنداری به آماج و کلند (سوزنی- مجمع الفرس - آماج)نشانه گیری
باخبر، مطلع، برای مثال هرکه او بیدارتر پردردتر / هرکه او آگاه تر رخ زردتر (مولوی - ۶۰) هوشیار، دانا، با دانایی، پسوند متصل به واژه به معنای مطلع دل آگاه، کارآگاه آگاه شدن: باخبر شدن، خبردار شدن آگاه کردن: باخبر کردن، هوشیار ساختن
باخبر، مطلع، برای مِثال هرکه او بیدارتر پردردتر / هرکه او آگاه تر رخ زردتر (مولوی - ۶۰) هوشیار، دانا، با دانایی، پسوند متصل به واژه به معنای مُطلع دل آگاه، کارآگاه آگاه شدن: باخبر شدن، خبردار شدن آگاه کردن: باخبر کردن، هوشیار ساختن
خاک توده کرده که نشان تیر بر آن نصب کنند آماجگاه، نشان نشانه هدف، پرتاب تیررس 24، 1 فرسنگ قریب 500 قدم، آهن گاو آهن که در زمین فرو شود و شیار کند، مجموع آهن جفت گاو آهن سپار
خاک توده کرده که نشان تیر بر آن نصب کنند آماجگاه، نشان نشانه هدف، پرتاب تیررس 24، 1 فرسنگ قریب 500 قدم، آهن گاو آهن که در زمین فرو شود و شیار کند، مجموع آهن جفت گاو آهن سپار
حاضر مهیا مستعد، گچی روانتر از بوم، هنگام شروع مسابقه داور پس از ذکر (بجای خود) (آماده) گوید و سپس با شلیک تیر یا دمیدن در سوت مسابقه شروع میشود. گاه بجای آماده (حاضر) گویند. یا آماده بودن، مهیا بودن مستعد بودن
حاضر مهیا مستعد، گچی روانتر از بوم، هنگام شروع مسابقه داور پس از ذکر (بجای خود) (آماده) گوید و سپس با شلیک تیر یا دمیدن در سوت مسابقه شروع میشود. گاه بجای آماده (حاضر) گویند. یا آماده بودن، مهیا بودن مستعد بودن
نباتی است میان شجر و گیاه که برگش چون مورد و میوه اش باندازه بار سرو است. ابتدا سبزاست و چون برسد سیاه و نرم گردد. چوب آن سخت و اندرون آن سپید و زرد مایل بسرخی و ریشه هایش باریک است و در طب مورد استعمال دارد صفیراء
نباتی است میان شجر و گیاه که برگش چون مورد و میوه اش باندازه بار سرو است. ابتدا سبزاست و چون برسد سیاه و نرم گردد. چوب آن سخت و اندرون آن سپید و زرد مایل بسرخی و ریشه هایش باریک است و در طب مورد استعمال دارد صفیراء
کشتی پر بار رسیده وارد، واقع حادث، بدیهه لطیفه نادره، طبیعی مقابل مصنوع ساختگی، قسمی گچ روان کرده گشاده و تنگ یعنی بسیار آب و کم مایه برای سفید کردن ظاهر بنا چون دیوار و سقف لایه
کشتی پر بار رسیده وارد، واقع حادث، بدیهه لطیفه نادره، طبیعی مقابل مصنوع ساختگی، قسمی گچ روان کرده گشاده و تنگ یعنی بسیار آب و کم مایه برای سفید کردن ظاهر بنا چون دیوار و سقف لایه