جدول جو
جدول جو

معنی آماه

آماه
آماس، ورم، نفخ، تمیدگی، تورم، انتفاخ، تهبّج، دروء، باد، بادکردگی، تفرق:
ز بس دم تو که خوردم به نای می مانم
که در میانۀ دفّم پدید شد آماه،
نجیب جرفادقانی،
پس عجب نیست که با جنس ذبولی که وراست
تره را بر سر خوان تو بگیرد آماه،
نجیب جرفادقانی،
شیر کز مالش عدل تو دباغت یابد
گردنش نرم تر از نیفۀ روباه بود
خصمت ار فربهئی یافت ز معجون غرور
چه شود، فربهی طبل ز آماه بود،
شرف شفروه
لغت نامه دهخدا