کشتی پر بار رسیده وارد، واقع حادث، بدیهه لطیفه نادره، طبیعی مقابل مصنوع ساختگی، قسمی گچ روان کرده گشاده و تنگ یعنی بسیار آب و کم مایه برای سفید کردن ظاهر بنا چون دیوار و سقف لایه
رسیده. وارد. واقع. حادث. کائن: زآمده شادمان نباید بود وز گذشته نکرد باید یاد. رودکی. خوارزمشاه اسب بخواست و بجهد برنشست اسب تندی کرد از قضای آمده بیفتادهم بر جانب افکار و دستش بشکست. (تاریخ بیهقی) ، بدیهه. لطیفه. چربک. نادره: بارها درشدی بمجلس خاص گه نوازن بدی ّ وگه رقاص گاه گفتی بشوخی آمده ای گه نمودی بعشوه شعبده ای. امیرخسرو. ، طبیعی، مقابل مصنوع و ساختگی: فرق سخن عشق و خرد خواستم از دل گفت آمده دیگر بود و ساخته دیگر. ؟
نباتی است میان شجر و گیاه که برگش چون مورد و میوه اش باندازه بار سرو است. ابتدا سبزاست و چون برسد سیاه و نرم گردد. چوب آن سخت و اندرون آن سپید و زرد مایل بسرخی و ریشه هایش باریک است و در طب مورد استعمال دارد صفیراء