جدول جو
جدول جو

معنی آلاکلنگ - جستجوی لغت در جدول جو

آلاکلنگ
الاکلنگ، نوعی وسیلۀ بازی به شکل یک میله یا چوب بلند با تکیه گاهی در وسط و دو نشیمنگاه در دو طرف که با فشار آوردن بالا و پایین می رود
تصویری از آلاکلنگ
تصویر آلاکلنگ
فرهنگ فارسی عمید
آلاکلنگ
(کُ لَ)
آله کلو. ذروح. ج، ذراریح
لغت نامه دهخدا
آلاکلنگ
(آلْ لا کُ لَ)
دو چوب برهم نهاده است متقاطع که دو کس بر دو سر چوب زبرین نشینند و بنوبت بزیر و بالا شوند، و این عمل را نیز آلاّکلنگ نامند
لغت نامه دهخدا
آلاکلنگ
دو چوب بر هم نهاده متقاطع که دو کس بر دو سر چوب بالایی نشینند و بنوبت به زیر و بالا شوند، عمل مذکور را نیز آلاکلنگ نامند. حشره ای از راسته قاب بالان که در نواحی بحرالرومی فراوان است زراریح آلاکلنگ الله کلنگ. یکنوع بازی کودکانه
فرهنگ لغت هوشیار
آلاکلنگ
((کُ لَ))
دو چوب بر هم نهاده متقاطع که دو کس بر دو سر چوب بالایی نشینند و به نوبت به زیر و بالا شوند
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی وسیلۀ بازی به شکل یک میله یا چوب بلند با تکیه گاهی در وسط و دو نشیمنگاه در دو طرف که با فشار آوردن بالا و پایین می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلاپلنگی
تصویر آلاپلنگی
دارای لکه ها و خال های سیاه و سفید مثل پوست پلنگ، دارای رنگ های متضاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لالنگ
تصویر لالنگ
طعامی که مردم فقیر از مهمانی ها با خود ببرند، نان پارۀ گدایی، برای مثال پاره های نان و لالنگ و طعام / در میان کوی یابد خاص و عام (مولوی - ۴۶۶)
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
زله و آن طعامی است که مردم فرومایه از مهمانیها بردارند و نان پاره های گدائی را نیز گویند. (برهان). نان پاره و طعامهائی که گدایان از مهمانیها و سفره ها جمع کنند. زله و پس خورده. (غیاث) :
مرثیه سازم که مردی شاعرم
تا از اینجا برگ و لالنگی برم.
مولوی.
پاره های نان و لالنگ طعام
در میان کوی یابد خاص و عام.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ لَ)
آلاکلنگ. رجوع به آلاکلنگ شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لا کُ لَ)
زحلوقه چوبی است دراز که کودکان آن را بر جای بلندی از زمین نهندو یکی بر یکسر و دیگری بر سر دیگر آن نشیند و هر زمان یک سر آن به بالا برند و سر دیگر را پائین آرند، نوعی از فیلگوش است بیخ آن را مربا کنند و آن را زنجبیل شامی خوانند. نافع جمیع دردها و المهاست که از سردی باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ)
با گلها و خالهای بزرگ چون پوست پلنگ. گل گل
لغت نامه دهخدا
طعامی است که مردم فرومایه در مهمانیها بردارند زله: مرثیه سازم که مرد شاعرم تا از ینجا برگ و لالنگی برم. (مثنوی نیک. 318: 6)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلاپلنگی
تصویر آلاپلنگی
با گلها و خالهای بزرگ مانند پوست پلنگ گل گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لالنگ
تصویر لالنگ
((لَ))
نان پاره گدایی، غذایی که آدم های فقیر از مهمانی ها با خود ببرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آلاپلنگی
تصویر آلاپلنگی
((پَ لَ))
دارای لکه های سیاه و سفید و خال های بزرگ مانند پوست پلنگ
فرهنگ فارسی معین
الا کلنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی