جدول جو
جدول جو

معنی آلاغاز - جستجوی لغت در جدول جو

آلاغاز
پرنده ی دریایی و مهاجر به اندازه ی غاز، اردک مهاجرآلاغاز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طلاناز
تصویر طلاناز
(دخترانه)
طلا (عربی) + ناز (فارسی) زیبا چون طلا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آلماز
تصویر آلماز
(دخترانه)
دافع، رد کننده، از اعلام زنان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الغاز
تصویر الغاز
لغز ها، چیستان ها، کردک ها، جمع واژۀ لغز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الغاز
تصویر الغاز
سخن سربسته گفتن، در ادبیات در فن بدیع چیستان گفتن، اشاره به سوی موصوف مجهولی با بیان صفات او یا با قلب، تصحیف و تبدیل کلمات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
مقابل انجام و فرجام، لحظه یا جای شروع کار، شروع، بن مضارع آغازیدن، روز ازل
فرهنگ فارسی عمید
نام کوهی بخراسان در جنوب رود اترک، نام چند قله و کوه در آسیای صغیر، نام خرّه ای از ولایت قونیه
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
چیستان گفتن و سخن سربسته آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کلام مبهم و مشکل گفتن.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ بلاغ. (ذیل اقرب الموارد). رجوع به بلاغ شود، تری و نمناکی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) :
بفرش وجامه توانگر شدم همی پس از آنک
بحبس جامۀ من شال بود و فرش بلال
نگاه کن که چگونه زید کسی در حبس
که فرش و جامۀ او از بلال باشد و شال.
مسعودسعد.
، هرچه که حلق را تر گرداند از آب وشیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شیر. (دهار) (منتهی الارب). و از آنست: انضحوا الرحم ببلالها، أی صلوها بصلتها و ندوها. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ بلّه. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ بله و آن نادر است. (از ذیل اقرب الموارد از لسان). رجوع به بله شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
طلاکار، کیمیاگر:
شود شمشۀ زر از این باده خس
طلاساز را دردش اکسیر بس.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان زیرکوه سورتیجی بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری. سکنۀ آن 175 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
نام دیاستازی که در شیرابۀ درخت لاک یافت میشود، (گیاه شناسی گل گلاب ص 55)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ لغز، لغز، لغز، لغز. (منتهی الارب) (قطر المحیط). رجوع به هریک از کلمه های مذکور شود.
لغت نامه دهخدا
در حال آلودن
لغت نامه دهخدا
نام مرکز خرّۀ اسالم در طوالش گیلان، نام رودی میان گرگان رود و شفارود طالش
لغت نامه دهخدا
نام آلان است، چون خزران نام خزر: و هرگز هیچکس در آن زمین (روس نرسیده مگر گشتاسف بفرمان پدرش لهراسف در آن وقت که کیخسرو او را بخزران و آلانان فرستاد. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
بدائت، بده، فاتحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغاز
تصویر لغاز
خرده، عیب
فرهنگ لغت هوشیار
چیستان گویی سربسته گویی جمع لغز چیستانها. الف هزار (1000)، جمع آلاف الوف، هزاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلایان
تصویر آلایان
در حال آلودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
اول، شروع، ابتدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغاز
تصویر لغاز
((لُ))
گوشوار دیوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغاز
تصویر لغاز
((لُ))
عیب، خرده، به کنایه از کسی بد گفتن
فرهنگ فارسی معین
زرگر، کیمیاگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
Opening, Beginning, Commencement, Inception, Initialization, Initiation, Origination
دیکشنری فارسی به انگلیسی
قورباغه
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی جنب شهر کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
گوژپشت
فرهنگ گویش مازندرانی
غارت چپاول، از دهکده های متروک و قدیمی فخرعمادالدین واقع
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
начало , инициализация , инициатива , открытие , происхождение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
Anfang, Beginn, Initialisierung, Initiierung, Eröffnung, Ursprung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
початок , ініціалізація , ініціація , відкриття , походження
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
początek, inicjalizacja, inicjacja, otwarcie, geneza
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
开始的 , 开始 , 初始化 , 启动 , 起源
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
começo, início, inicialização, iniciação, abertura, origem
دیکشنری فارسی به پرتغالی