جدول جو
جدول جو

معنی آغشتنی - جستجوی لغت در جدول جو

آغشتنی
(غَ / غِ تَ)
درخور آغشتن. ازدر آغشتن
لغت نامه دهخدا
آغشتنی
لایق آغشتن در خور آغشتن
تصویری از آغشتنی
تصویر آغشتنی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب تنی
تصویر آب تنی
شستشوی بدن در آب سرد، غوطه خوردن در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغشتگی
تصویر آغشتگی
حالت و چگونگی آغشته، آغشته بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغشتن
تصویر آغشتن
خیس کردن، تر کردن، تر شدن
آلوده کردن
آمیختن، سرشتن، آلوده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذشتنی
تصویر گذشتنی
قابل گذشتن، پایان یافتنی، فناشدنی، برای مثال هرگز به پنج روزه حیات گذشتنی / خرم کسی شود مگر از موت غافلی (سعدی۲ - ۶۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبستنی
تصویر آبستنی
آبستن بودن، حالت زن یا حیوان ماده از هنگام گرفتن نطفه تا موقع زاییدن، بارداری
فرهنگ فارسی عمید
(نِ پِ تَ)
نبشتنی. نوشتنی. رجوع به نوشتنی شود
لغت نامه دهخدا
(بِ تَ)
حبل. (دهار). حمل. باروری. بار:
ترا پنج ماهست از آبستنی
از این نامور بچۀ رستنی.
فردوسی.
زآبستنی تهی نشوی هرگز
هرچند روزروز همی زایی.
ناصرخسرو.
- امثال:
آبستنی نهان بود و زادن آشکار
لغت نامه دهخدا
(یِ تَ نَ / نِ)
جاسوس. چاپلوس. رجوع به آیشنه و آیشه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ دُ دی دَ)
در آغوش گرفتن. (از شعوری)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درخور داشتن. سزاوار دارا بودن
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درخور ریسیدن. قابل رشتن و ریسیدن. شایستۀ ریشتن. (از یادداشت مؤلف). رجوع به رشتن و ریشتن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آنچه لایق کاشتن باشد:
گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است
معلومم شد که جمله بگذاشتنی است
بگذاشتنی است هر چه در عالم هست
الا فرصت که آن نگهداشتنی است.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درخور لیشتن. که لیسیدن توان
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ تَ)
تر نهادن. خیس کردن. خیساندن. فژغردن. نرم کردن با تری و نم. سرشتن. آغاریدن. آغاردن. انقاع. نقع، آلودن. ضمخ. تضمیخ. مضخ. تضمخ. لطخ. تلطیخ. تر کردن. رجوع به آغشته شود، و بمعنی آمیختن و مزج و خلط نیز آورده اند لیکن شواهدی که می آورند بهمان معانی پیشین انسب است. این فعل لازم و متعدی هر دو آید. و ظاهراً مصدر دوم آن آغارش باشد. آغشتم. بیاغار
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گشتنی. برگرداندنی. برگشتنی
لغت نامه دهخدا
(گُ ذَ تَ)
قابل گذشتن. به اتمام رسیدنی. پایان یافتنی. بسررسیدنی:
هرگز به پنج روزه حیات گذشتنی
خرم کسی شودمگر از موت غافلی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ تَ/ تِ)
چگونگی و کیفیت و حال و صفت آغشته
لغت نامه دهخدا
(نِ بِ تَ)
ازدر نبشتن. قابل نوشتن. که باید نوشت. که نوشتن آن سزاست یا لازم است: کاغذ برد تا آنچه نبشتنی است نبشته آید. (تاریخ بیهقی ص 404). هرچه نبشتنی بود نبشته آمد. (تاریخ بیهقی ص 413). و مسعدی را بخواندو خالی کرد، من نسخت کردم تا آنچه نبشتنی بوده به ظاهر و معما نبشت و گسیل کرده آمده. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(بِ رِ تَ)
قابلیت برشته شدن داشتن. که تواند برشته شدن. که برشته تواند شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از نبشتنی
تصویر نبشتنی
قابل نوشتن شایسته تحریر: کاغذ بردتاآنچه نبشتنی است نبشته آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نپشتنی
تصویر نپشتنی
شایسته نوشتن نوشتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشتنی
تصویر کاشتنی
آنچه لایق کاشتن باشد آنچه سزاوار کاریدن بود: (گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است معلومم شد که حمله بگذاشتنی است . {} بگذاشتنی است هر چه در عالم هست الا فرصت که آن نگهداشتنی است) (اوحدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داشتنی
تصویر داشتنی
لایق داشتن در خور داشتن، نگاه داشتن حفظ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغوشتن
تصویر آغوشتن
در آغوش گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبستنی
تصویر آبستنی
حاملگی بارداری حامله بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب تنی
تصویر آب تنی
شستشوی تن در آب غوطه خوردن در آب
فرهنگ لغت هوشیار
آغشت آغرد خواهد آغشت بیاغر آغرنده آغشته) خیس کردن نم کردن، آلودن، آلودن جسمی بمایع، خیسیدن نم کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغشتگی
تصویر آغشتگی
چگونگی وکیفیت آغشته
فرهنگ لغت هوشیار
قابل گذشتن شایسته عبور، پایان یافتنی فنا شدنی: هرگز به پنجروزه حیات گذشتنی خرم کسی شود ک مگر از موت غافلی ک (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داشتنی
تصویر داشتنی
((تَ))
لایق داشتن، درخور داشتن، نگاهداشتن، حفظ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب تنی
تصویر آب تنی
((تَ))
شنا، غوطه خوردن در آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغشتن
تصویر آغشتن
خیس کردن، نم کردن، آلودن، خیسیدن، نم کشیدن
فرهنگ فارسی معین
آلودن، آمیختن، اختلاط، خیساندن، قاطی کردن، مخلوطکردن، نم کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد