جدول جو
جدول جو

معنی آغالنده - جستجوی لغت در جدول جو

آغالنده
برانگیزنده، فتنه انگیز
تصویری از آغالنده
تصویر آغالنده
فرهنگ فارسی عمید
آغالنده
(لَ دَ / دِ)
محرّض
لغت نامه دهخدا
آغالنده
محرک محرض، مفتن فتنه انگیز
تصویری از آغالنده
تصویر آغالنده
فرهنگ لغت هوشیار
آغالنده
((لَ دِ))
محرک، محرض، مفتن، فتنه انگیز
تصویری از آغالنده
تصویر آغالنده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آغارنده
تصویر آغارنده
تر کننده، خیس کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغالیده
تصویر آغالیده
برانگیخته شده، تند و تیزشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتالنده
تصویر فتالنده
افشاننده، پراکنده کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغازنده
تصویر آغازنده
آغاز کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آشامنده
تصویر آشامنده
کسی که نوشیدنی بیاشامد، نوشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آماینده
تصویر آماینده
سازنده و آراینده، به رشته کشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگالنده
تصویر سگالنده
اندیشه کننده، فکر کننده، رایزن، چاره جو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آساینده
تصویر آساینده
استراحت کننده، آنکه در آسایش به سر می برد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغالیدن
تصویر آغالیدن
به جنگ و ستیز وادار کردن، تند و تیز کردن بر جنگ و ستیز، برانگیختن، برشورانیدن، برآغالیدن، برغلانیدن، ورغلانیدن، برای مثال بر آغالیدنش استیز کردند / به کینه چون پلنگش تیز کردند (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آراینده
تصویر آراینده
آرایش دهنده، زینت دهنده
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
تیزکرده و برانگیخته و برشورانیده و آشوفته بر خصومت
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
مبتدی. منشی
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
آنکه آغارد
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ / دِ)
نعت فاعلی از غالیدن. غلتنده. رجوع به غالیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آساینده
تصویر آساینده
آنکه آسودگی گرفته آنکه باسایش مشغول است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشامنده
تصویر آشامنده
کسی که آب یا مایع دیگر آشامد نوشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرامنده
تصویر آرامنده
مطمئن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزارنده
تصویر آزارنده
موذی، موجع، مولم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماسنده
تصویر آماسنده
ورم کرده باد کرده آماهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آراینده
تصویر آراینده
آنکه آرایش دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغاریده
تصویر آغاریده
خیسیده، خیسانیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغازیده
تصویر آغازیده
آغاز کرده ابتدا کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغالیدن
تصویر آغالیدن
شورانیدن ووادار کردن به جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلاینده
تصویر آلاینده
آنکه آلاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغارنده
تصویر آغارنده
آنکه آغارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغازنده
تصویر آغازنده
مبتدی، منشی
فرهنگ لغت هوشیار
انگیخته تحریک شده، آشفته کرده پریشان ساخته، برشورانیده برانگیخته بفتنه و فساد و جنگ و ستیز
فرهنگ لغت هوشیار
کننده بر کننده، ریزنده افشاننده، درنده شکافنده، جدا کننده، پریشان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغالیده
تصویر آغالیده
((دِ))
تحریک شده، انگیخته، پریشان ساخته، برشورانیده، برانگیخته به فتنه و فساد و جنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آساینده
تصویر آساینده
امکانات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آماینده
تصویر آماینده
تهیه کننده
فرهنگ واژه فارسی سره