جدول جو
جدول جو

معنی آغال - جستجوی لغت در جدول جو

آغال
پسوند متصل به واژه به معنای آغالنده مثلاً بدآغال، مردآغال، تحریک، آغالش
تصویری از آغال
تصویر آغال
فرهنگ فارسی عمید
آغال
آغار، اغر،
- بدآغال، بداغر، بدآغار:
چون کلاژه همه دزدندو رباینده چو خاد
همه چون بوم بدآغال و چو دمنه محتال،
معروفی
آغل، خانه زنبوران، زنبورخانه، خانه پشه و امثال آن، آغاز و ابتدا
لغت نامه دهخدا
آغال
در کلمات مرکبه مانند مرگ آغال و بدآغال، مخفف آغالنده است:
ز روی تیغ تو اندر دو چشم دشمن تو
دهان گشاده نماید نهنگ مرگ آغال،
ازرقی
لغت نامه دهخدا
آغال
آغالش:
ترک آغال و فتنه سازی کن
جامۀ خلق خود نمازی کن،
؟
لغت نامه دهخدا
آغال
جایی برای گوسفندان و گاوان، لانه مرغ خانگی، لانه زنبور، آغل
تصویری از آغال
تصویر آغال
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آمال
تصویر آمال
(دخترانه)
آرزوها، خواسته ها، دوست داشتنی ها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آغالش
تصویر آغالش
تحریک، تهییج، برانگیختن به جنگ وستیز
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
عمل و اسم مصدر آغالیدن. بدآموزی و تحریک و انگیختن و تحریض و تحریص و اغراء و تهییج و برفژولیدن و وژولیدن بجنگ و فتنه و فساد و خصومت. تحریش و ایساد و تغریش میان دو جانور. تیز کردن کسی را بر دیگری. شورانیدن بر یکدیگر. خبث کردن میان دو تن. میان دو کس بزیان بردن:
من ز آغالشت نترسم هیچ
گر بمن شیر را برآغالی.
فرالاوی.
برآغالش هر دو آغاز کرد
بدی گفت و نیکی همه راز کرد.
ابوشکور.
خویشتن پاک دار و بی پرخاش
رو به آغالش اندرون مخراش.
دقیقی یا لبیبی.
به آغالش هر کسی بد مکن
نشانه مشو پیش تیر سخن.
اسدی.
بدو گفت نیو این هنر کار تست
ترا شاید این نام و این رزم جست
بخندید بیگاو و گفت این مباد
کز آغالش تو دهم سر بباد.
اسدی.
در این باب سفاح را همی گفت و آغالش همی کرد که تا بومسلم را نخوانی و نکشی کار تو استقامت نگیرد. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دغال
تصویر دغال
جمع دغل، تباهی ها بیمگاه ها درختستان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغال
تصویر چغال
شغال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغال
تصویر زغال
چوب سوخته که پیش از آنکه بسوزد آن را خاموی کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشغال
تصویر آشغال
فضولات چیزی، خاکروبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزال
تصویر آزال
جمع ازل، دیرینگی ها، جمع ازل ازلها دیرینگیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسال
تصویر آسال
نشانها، آثار، علامات
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اجل، پروا ها پروا برابر است با مجال و مهلت تازی، جمع اجل. مهلتها وقتها و مدتهای معین، مرگها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آخال
تصویر آخال
سقط، افکندنی، فظول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذغال
تصویر ذغال
چوب سوخته آتش نشانده و کشته که برای بار دیگر سوختن را آماده کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آصال
تصویر آصال
جمع اصیل، شبانگاه، آفتاب زردی
فرهنگ لغت هوشیار
پستانداریست از تیره سگان که جزو راسته گوشتخواران است. این جانور به پرندگان اهلی حمله می کند و آفت آنها است. پوستش را جهت آستر لباس به کار می برند. اصل آن از آسیاست ولی در افریقا و جنوب اروپا نیز فراوانست. یا باج به شغال دادن، به شخصی پست رشوه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکال
تصویر آکال
جمع اکل، روزی ها خوراک ها میوه ها مزه ها سبزی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغار
تصویر آغار
نم، زه، ندا، عقیق وار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغاز
تصویر آغاز
بدائت، بده، فاتحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغالش
تصویر آغالش
تحریک انگیزش تحریض، برانگیختن بفتنه و فساد و جنگ و ستیز بد آموزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغال
تصویر بغال
اشتر بان استر بان جمع بغل استران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبال
تصویر آبال
جمع ابل، اشتران جمع ابل شتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمال
تصویر آمال
امیدها، آرزوها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغاج
تصویر آغاج
فرسنگ، فرسخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغیل
تصویر آغیل
آخور، اصطبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغالش
تصویر آغالش
((لِ))
تحریک، برانگیختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آجال
تصویر آجال
پرواها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آزال
تصویر آزال
دیرینگیها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آصال
تصویر آصال
آفتاب زردی ها، شبانگاهان، نژادگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آغاج
تصویر آغاج
چوب، دار، درخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آکال
تصویر آکال
خوراکها، روزی ها، میوه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمال
تصویر آمال
آرزوها، امیدها، آرمان ها
فرهنگ واژه فارسی سره